jeudi, juin 08, 2006

من استعفا مي‌دهم و ديگر عمراً پام را بگذارم توي اين شرکت!
بعد ِ نهار، پشت مانيتور دارم رژ لب مي‌زنم که محمود -همکار ِ نازنين‌مان- مي‌آد توي اتاق که کيف‌اش را بردارد برود. دوزار آبرو داشتيم، رفت. حالا ديگر مي‌فهمد اين لب‌هاي خوش‌رنگ، مال ِ من نيست و «کار ِ دست ِ نقاشه». فاک!
پ.ن: خوب است که صبح‌ها وقت ِ خط ِ چشم کشيدن من را نمي‌بيند، وگرنه جادوي چشم‌هاي شهلام هم ديگر اثر نداشت.

Aucun commentaire: