dimanche, juin 25, 2006





مانده بودم از آن کيک‌هاي گرد ِ کوچک بگيرم، يا از آن کيک‌هاي گرد ِ خيلي کوچک. گوشه‌ي ويترين، يک‌هو چشمم خورد به دو تا کيک ِ رولتي که غريب افتاده بودند. رفتم توي بچگي‌هام ..

چهار پنج سالگي ِ مان با اين کيک‌ها گذشت. بابا براي جشن‌تولدهامان از اين‌ها مي‌خريد. عکس ِ من، برادر و پسرعموم، که ايستاده‌ايم پاي کيک ِ پنج سالگي ِ برادرم، هنوز يکي از عکس‌هاي محبوب ِ بچگي‌مان است –هر سه‌مان داريم با شيطنت لبخند مي‌زنيم. من، خواسته‌ام جلوي خنده‌ام را بگيرم، يکي از گونه‌هام چال افتاده و چشم‌هام برق مي‌زند. برادرم خواسته موقر باشد، اما بچگي‌ توي صورتش بيداد مي‌کند. پسرعمو يک کمي بزرگ‌تر است، دست‌هاش را کرده توي جيب‌هاش، و براش مهم نيست که با وقار ِ ساختگي، شبيه آدم‌بزرگ‌ها بشود.

تولد ِ سه‌سالگي ِ من هم بود. همان سال، يک ماه و نيم بعد. هيچ نمي‌دانم چرا عوض ِ اتاق ِ پذيرايي، کيک را گذاشته بودند توي اتاق خواب. از عمواين‌ها هم خبري نيست. من، نشسته‌ام روي ميز تحرير، قفسه‌هاي بالاي سرم، پر ِ کتاب‌اند، و دارم با هدا نظربازي (!) مي‌کنم. چشم‌هام پر ِ شيطنت‌ است. عين ِ چشم‌هاي آريانا، وقتي دارد کار ِ بدي انجام مي‌دهد و مي‌خواهد با دل‌بري، حواس ِ همه را پرت کند.

شام را مي‌خواستم بکشم توي ديس، وگرنه کيک را مي‌گذاشتم توش. ماند توي جعبه، بعد ِ شام، هر کدام يک برش کيک خورديم با دلستر ليمو، توي ليوان‌هامان. برادرم خوش‌حال بود. به‌مان خوش گذشت و دوتايي خيلي خنديديم.

14 commentaires:

Anonyme a dit…

مبارکه، مبارک ... مي گم پستِ خوشمزه اي نوشتي، حيف که فيلتر شده عکساش ... :(

صورتکِ خیالی a dit…

دقت کردی این دلستر لیموها با ویسکی چه حالی میده؟


من همین الان دلم خاس یه خواهر مثه تو داشتم!

Anonyme a dit…

چرا اينقد کج و معوج گرفتي عکسا رو؟
آها تيريپ ِ هنريه؟:D

راننده ترن a dit…

نامردیه که یه آدم گرسنه بیاد اینجا، خیلی!
رنگ کاری خونه نو هم مبارک راستی.

راننده ترن a dit…

یه پیشنهاد، از هالوسکن استفاده کن، ثواب بیشتری خواهی برد.

صورتکِ خیالی a dit…

خوب اونم یواش یواش بانو!
اولش آدما میگن من عاشق نمیشم و کسی رو دوست ندارم ، بعد عاشق میشن ، بعد با معشوقه لبی به نجسی تر میکنن و به سلامتی درخت که کون زمین رو پاره کرده! بعدش سیگار و کم کم اگه راه بده و بچه مستعدی باشی سیگاری و ...!

آخرش میدونی ولی به چی ختم میشه؟ به عرق خوری بعد از شکست عشقی !

اوووف چقده دلم خاس! جون خودم دلم لک زده باسه عرق خوری بعد عشق!

صورتکِ خیالی a dit…

دقت کردی چقده این روزها داری متحول میشی! از رنگ بلاگت بگیر تا رنگ لبات!

Anonyme a dit…

اینجا چه خوشگل شد یهو، ولی اون قالب سادهه هم خیلی خوشگل بودش ایضا.

Anonyme a dit…

تولدش مبارک همشهری قدیمی

Anonyme a dit…

باز از این پستای نوستالژیک نوشتیا.
منم بچه بودم همش از این کیکها می کردند تو حلقم.
آقا نمره ما چی شد؟؟
تو نمیای اینجا راستی؟
و در آخر چرا هالو اسکن رو برداشتی بلاگر گذاشتی؟ با اینکه جفتشون..

Donya a dit…

تولد و قالب نو مبارک

Anonyme a dit…

چیزه،من دلم داره ضعف می ره

Anonyme a dit…

داداش جون من که داره از پيشم می ره ٬تنها می شم:( اماااا می دونممم هيچی بهتر از داشتن يه داداش باااحال و باا صفا نيست!:هس؟:ي

Anonyme a dit…

جای ما خالی....!