jeudi, juin 08, 2006


ولي‌‌عصر را زير و رو کردم تا پارچه‌اي بگيرم که باب ِ دل‌ام باشد. بيش‌تر ِ پارچه‌ها، ضخامت‌شان آن‌قدري نبود که خوب جلوي آفتاب را بگيرد. يکي دوتا، رنگ‌شان مناسب نبود و يکي که هم رنگ ِ خوبي داشت و هم جنس ِ دل‌خواهي، عرض‌اش کم بود و بايد دو برابر مي‌گرفتم که پرده را بپوشاند و با قيمت ِ بالاش، هيچ به صرفه نمي‌شد. راه افتاده بودم برگردم که توي يکي از مغازه‌هايي که سرسري نگاه‌شان مي‌کردم، پارچه‌ي نارنجي ِ گوني‌بافتي به چشم‌ام خورد با راه‌هاي زرد ِ کم‌رنگ و پررنگ و تقريباً بي‌قاعده. قيمت مناسب بود، هر چند عرض ِ مناسبي نداشت و آخر مجبور شدم دو برابر ِ ارتفاع ِ پنجره پارچه بگيرم، اما رنگ‌اش شاد است و دوست‌اش دارم.

Aucun commentaire: