jeudi, juillet 27, 2006

مظهر ِ عاشقي برام به‌روز وثوقيه توي سوته‌دلان.
مي‌گه:
تو اولی نیستی، من با خیلیا عاشقیت داشتم... اما دیگه تا وقتی پیش آقام خاکم کنن، خود خودتی. اگه اولی نبودی، اینو بدون آخری هستی...

***

مي‌پرسه: دوست‌اش داري؟
جواب مي‌دم: نمي‌دونم.

***

دنبال ِ اسم گذاشتن روي حس‌ام به‌اش نيستم. برام کافيه که کنارش آرومم، کنارش خوش‌حالم، و از حرف زدن باهاش، از نگاه‌هاش، و نوازش‌هاش لذت مي‌برم.

***

معمولاً وقت ِ انتخاب کردن، سعي مي‌کنم بيش‌تر از اين که سليقه‌ي ديگران رو اعمال کنم، منطقي و درست و مستدل تصميم بگيرم.
ولي
راستش خيلي به‌ام حس ِ خوبي داد
اين که دوست‌هام ازش خوش‌شون مياد.
اين که با هم مي‌تونيم لحظه‌هاي خوبي داشته باشيم.
بين خودمون باشه، توي کل رابطه‌ي قبلي‌ام، نسبت به اين که مانا ازش خوش‌اش نمي‌اومد، حس بدي داشته‌م.

***

ساعت از ده و نيم گذشته
عجله دارم برگردم خونه
هي مي‌گم: يازده شد، من برم.
با دوست‌اش به اين نتيجه مي‌رسن که چون يازده با دوازده خيلي فرق نداره، من يه کم ديگه بمونم.
مي‌پرسم: خواهر خودتون بره، ساعت يازده ِ شب بياد، نظرتون چيه؟
دوست‌اش مي‌گه: نظرم اينه که نياد!

***

مي‌گم: گيج شده‌ام. ايده‌آل ِ ذهني ِ من تا همين چند وقت ِ پيش، زندگي‌ ِ تنهايي بود، نه مشترک با کس ِ ديگه.
حالا دارم تلاش مي‌کنم، دارم پل مي‌سازم که زودتر بتونيم با هم باشيم.
مي‌گه: پس اون ايده‌آل ِ ذهني‌ات نبود.
يه جور مدينه‌ي فاضله‌ي ذهني بود شايد.

***

يه بار گفته بودم،
انتظار دارم يه رابطه‌ي جنسي، به خاطر ِ شريک‌اش خواسته بشه، نه به خاطر ِ نفس ِ عمل.
الان خوش‌حالم،
که بودن‌اش رو مي‌خوام، به خاطر ِ اون ضمير ِ «ش»
نه به خاطر ِ بودن.

***

آهان
اينو مي‌خواستم بگم که
ديروقت ِ ديشب
پاي تلفن
کلي ازم قول مي‌گيره: به کسي نگو
قول مي‌دم
مي‌گه: مهدي از زهرا خوش‌اش اومده
منفجر مي‌شم از خنده
مهدي اون پسر مجرده بود که زهرا باهاش دست نداد
تجسم مي‌کنم نااميدي‌شو، وقتي زهرا دست‌اش رو دراز نکرده!
مي‌گم: قطع کن من به بچه‌ها خبر بدم!
قول‌م رو يادم مياره
قبول مي‌کنم
و به کسي نمي‌گم!

پ.ن: پژمان پايد يادش باشه که گفتن ِ «به کسي نگوـ به من، چه عواقبي مي‌تونه داشته باشه! اين يکي‌اش!

شعار هفته:
تو که بارونو نديدي
گل ابرا رو نچيدي
گله از خيسي ِ جاده‌هاي غربت مي‌کني

تو که خوابي، تو که بيدار
تو که مستي، تو که هشيار
لحظه‌هاي شبو با ستاره قسمت مي‌کني.

مووي آو د ِ ويک: Cabaret

در ِ گوشي: چيپ شده‌م با اين آهنگار شيش و هشتي که بيس‌چار ساعته مي‌خونم!

اين جمله‌ رو هم بذاريم که ته‌‌اش فيد بشه:
پ ا ي ا ن
!

7 commentaires:

Anonyme a dit…

ديگه داره باورم ميشه که تو شرطو برديا!:):))

Anonyme a dit…

migam to khili kar kardi ha

....


...


vase hamash hal naram benevisam :)

Anonyme a dit…

khobe ke dar har hali ke hasti hale khobie....
lezatesho bebar hedi jon ...lezzzzaaaattt

Anonyme a dit…

اون ضمیر "ش" فوق العاده بود دختر جان :)

صورتکِ خیالی a dit…

فقط خاستم بگم منم عاشق نرگس شدم، بهش یادت نره بگی هااا

Anonyme a dit…

دنبال ِ اسم گذاشتن روي حس‌ام به‌اش نيستم.
in jomlato kheili dus dashtam:)

Anonyme a dit…

مظهر عاشقي براي من «بن‌هور»ئه، اون جايي كه انگشتر رو از شست دختر در مي‌آورد مي‌گفت:« آزادي براي تو، بردگي براي من».

نثرتون مثل رمان‌هاي فارسي‌ئه، يواش و سيال.
بار اول بود كه سر مي‌زدم، « راننده ترن» لينك‌داده‌بود، و... راستش، كلي كيفور شدم.