jeudi, août 23, 2007

خيلي احساس دلنشيني است که توي يک خانه‌ي کاملاً تميز، با سينک ِ کاملاً خالي، با خط چشم‌هاي کاملاً متقارن، آماده باشي که بروي مهماني.
يکي لطفاً چوب جادويش را تکان دهد.

تبصره: بشکن يا گوشواره تکان دادن -مدل نيکول‌کيدمن ِ بي‌ويچدي- قبول مي‌شود.

lundi, août 13, 2007

ها تا اين ايميله با پنج مگ attachment داره مي‌ره من يه پستي بزنم خير سرم بعد ِ اين همه مدت. پنجاه و چهار دقيقه‌است اون بالا نوشته سندينگ. ارواح باباش مرتيکه جي‌ميل ِ دروغ‌گو! اين تايمينگش يه جوريه که آدم خيال مي‌کنه يه عالمه آدم ِ سطل به دست تو اون سيما وايسادن بيت به بيت اطلاعات رو دست‌به‌دست مي‌کنن تا برسه به ايلام دست اون خانومه که سيستم دستش داديم.

دلم ابي ِ قديمي مي‌خواد با داريوش ِ قديمي با ستار ِ قديمي.

از اين سيگاراي وگ هيچ خوشم نمياد. عين اين دختر سوسولياي تيتيش مي‌مونن. لاغر و دراز، هيچي هم توشون نيست.

ولي اين مور نعنائيا شاهکارن. فک کنم تا حالا از هيچ رقم سيگاري اينقدر حال نکرده‌م. با يه نخش کله‌پا مي‌شم. اين يعني هشت‌تا دانهيل قرمز، دوازده‌‌تا دانهيل نقره‌اي، همون‌قدر زست و يه پاکت وگ.

صداي اس‌ام‌اس مياد. خواب‌آلود و کورمال کورمال مي‌رم گوشي رو از لابه‌لاي دست و پاي بچه‌ها که پاي فرندز بساط ِ بادوم زميني و نخودچي و چيپس‌ودلستر پهن کرده‌ن برمي‌دارم. هشيار مي‌شم و قربون‌صدقه مي‌رم. پرويز اس‌ام‌اس ِ فورواردي فرستاده براي تبريک اين عيده که تعطيله.. من اين بشر رو با شلوار جين و پليور مي‌پرستيدم.

خدا مي‌رساند. سعيد بالاخره قفل کيفش رو باز مي‌کنه و يه کاست ابي مي‌کشه بيرون. ولو مي‌شيم چهارنفري پاي شومينه‌ي خاموش؛ حکم بازي مي‌کنيم.

مي‌شکنم بي تو و نيستي، به سراغم نميايي که ببيني، بي تو مي‌ميرم و نيستي
تو کجايي؟ تو کجايي که ببيني، مي‌شکنم بي تو و نيستي ...


من به شدت عاشق و شيفته‌ي تک‌تک عناصر اين محيط کارم. از افراد گرفته تا اشياء و حتي سکوت آرامش‌بخشي که موج مي‌زنه. قدر مي‌دونم بعد از جاي قبلي.

هاه. اين «جنگ»ِ ميلوان جيلاس فوق‌العاده بود. خيلي وقت بود اين‌قدر تکون نخورده بودم. بعد ِ تک‌تک خطوط ِ «استخوان‌هاي دوست‌داشتني» شايد. شيفته‌ي نوشته‌هائي‌ام که يک‌هو آدم رو منقلب مي‌کنن.

اما اين عروسي پسردائي از اون وقايعيه که من هيچي در موردش نمي‌گم، چون خودش تنهايي مثنوي هفتاد من کاغذ مي‌شه. در وصف ِ اوضاع گمونم ذکر همين مسئله کافي باشه که من دو سه ساعت تلفني با خواهرها غرغر کردم. توضيح اين که تماس‌هاي معمولاً از شش هفت دقيقه احوال‌پرسي بيشتر نمي‌شه.

موخره: يک سال ديگر هم گذشت و هيچ گهي نشديم.

پ.ن: يکي از جذاب‌ترين موخره‌هايي که تا حالا در وصف خودم نوشته‌ام.

تو ديگه برنمي‌گردي، آخر قصه همينه

اين خط چند وقت طول کشيده باشد خوب است؟ آن اي‌ميل را من دقيقاً يک هفته‌ي پيش بود که داشتم مي‌فرستادم. تلاشم تحسين‌برانگيز است.