samedi, janvier 30, 2010

دستور طبخ کيک ساده

مواد لازم:
آرد: 2 پيمانه
تخم‌مرغ: 2 عدد
شکر: 1 پيمانه
شير: نصف پيمانه
روغن مايع: نصف پيمانه
بيکينگ‌پودر: 2 قاشق چايخوري
وانيل: يک چهارم قاشق چايخوري
نمک: به مقدار لازم

طرز تهيه: روغن، شکر و وانيل را مخلوط کرده، سپس شير را اضافه مي‌کنيم. يک تخم‌مرغ را به مايه اضافه کرده و به هم مي‌زنيم. سپس تخم‌مرغ بعدي را افزوده و دوباره به هم مي‌زنيم و در پايان آرد، بيکينگ پودر و نمک را کم‌کم افزوده و به آرامي هم مي‌زنيم تا مايه صاف و يک‌دست شود، سپس مايه را درون قالبي که کمي چرب شده باشد ريخته و به مدت 30 دقيقه درون فر با حرارت 350 درجه‌ي فارنهايت قرار مي‌دهيم.
توجه: در مدت 30 دقيقه‌اي که کيک درون فر قرار دارد، درب فر را باز نکنيد، زيرا پف کيک مي‌خوابد.

تجربيات گهربار: نگارنده از عنفوان کودکي به طبخ انواع کيک، پيراشکي و دونات مشغول بوده، اما در سال‌هاي اخير، خصوصاً پس از ترک ِ ديار مادري و امر مقدس ازدواج، کم‌تر به اين مهم پرداخته است. اين دستور، برگرفته از روي جلد آرد سفيد با علامت ِ تجاري ِ فراموش‌شده، بهترين کيکي‌ست که نگارنده بدون دسترسي به ابزارآلات ِ طباخي و شيريني‌پزي بورژوازي که در منزل مادري تهيه و تعبيه گرديده بود، اعم از انواع پيمانه‌ها و قاشق‌هاي اندازه‌گيري، ميکسر، آسياب، يخچال ِ هميشه پر و غيره، طبخ نموده است. تجربيات نگارنده از دوره‌ي کودکي تا کنون به شرح ذيل مي‌باشد. لازم به ذکر است که به دليل خون‌ جگر خوردن‌ها و مرارت‌هاي بسيار ِ نگارنده در راه کسب اين معلومات، خواهشمند است از تکثير و استفاده‌ي غيرمجاز از آن‌ها بپرهيزيد. براي مثال، وقتي نگارنده از کاسه‌ي ميکسر ِ خانه‌ي مادري با اشک و آه سخن مي‌گويد، لطفاً آن را در باسن مبارکتان فرو نبرده و کسب لذت ننماييد.

شرح تجربيات گهربار: اصلاً و ابداً خودتان را با تهيه‌ي انواع و اقسام قالب و پيمانه و قاشق و قيف و فيلان‌هاي خوشگلي که توي بازار هست، به زحمت نيندازيد. براي درست کردن اين کيک، من از يک پيمانه‌ي برنج، الک، [به قول ِ استاد نجف دريابندري] چرخ ِ همه‌کاره، يخچال و گوشه‌ي ميز آشپزخانه براي شکستن تخم‌مرغ آخر استفاده مي‌کنم. قالب کمربندي؟ حرفش را هم نزنيد. اين کيک معمولاً توي ظروف پيرکسي که توش کشک بادمجان و کتلت و سالاد هم به خورد مهمان‌ها مي‌دهم درست مي‌شود. پس کمبود ابزار معمولاً بهانه‌ي خوبي براي شانه‌خالي‌کردن از زير اين امر خطير نيست.
چيزي که در اين دستور به‌اش اشاره نشده، اين است که آرد حتماً بايد الک بشورد. حالا چرايش را من نمي‌دانم. ولي کلاً در شيريني‌پزي منظور از آرد، آرد ِ الک شده است.
نمکي که نوشته به مقدار لازم، معناش اين نيست که اگر ذائقه‌تان شورپسند است، يکي دو قاشق غذاخوري نمک اضافه کنيد، يک نوک انگشت کفايت مي‌کند.
اگر چيزي نداريد که مايه‌ي کيک را برايتان با تبديل انرژي الکتريکي به مکانيکي هم بزند، خيلي غصه نخوريد، اما پيه‌ي درد ِ بازو را به تن بماليد، بسم‌الله بگوييد و يک چنگال برداريد و شروع کنيد.
اگر مي‌خواهيد کيک ِ به‌اصطلاح شکلاتي درست کنيد، احتياج به يک مقدار پودر کاکائو هم داريد. اگر آشپز باشيد که اصلاً احتياجي نيست من به شما بگويم چقدر. اگر نيستيد هم خوب چشم‌هايتان را باز کنيد: تا همين دو هفته‌ پيش، حداکثر هنر نگارنده اين بود که بعد از آماده شدن ِ مايه‌ي کيک، يک مقدارش را مي‌ريخت در يک کاسه و به قدر ِ چس‌مثقال پودر کاکائو اضافه مي‌کرد و هم مي‌زد و آن را در قالب، مي‌ريخت وسط ِ مايه‌ي سفيد، به اين ترتيب: حدود نصف مايه‌ي سفيد، گردو، مايه‌ي قهوه‌اي، بقيه‌ي مايه‌ي سفيد. از دو هفته‌ پيش به اين‌ور، نگارنده يک هنر جديد هم ياد گرفته ‌است: روي مخلوط ِ شکر و روغن، حدود يک تا دو قاشق غذاخوري پودر کاکائو مي‌ريزد. طبيعتاً اين‌طوري همه‌ي کيک قهوه‌اي مي‌شود. که البته درست نيست من اين‌جا اضافه کنم شبيه ِ چي مي‌شود. مسئله ناموسي است: يلدا تهديد کرده اگر وسط ِ غذا اسم گه بياوريم، از سر ِ سفره بلند مي‌شود.
گفتم گردو، تا يادم نرفته اضافه کنم که گردو را بايد با دست کمي خورد کنيد، حدوداً به اندازه‌ي يک‌چهارم پسته، اما سخت نگيريد. خورد کردن گرو براي ميان ِ کيک يکي از بي‌قاعده‌ترين کارهاست. مهم اين است که اول يک لايه‌ي کت و کلفت از مايه را بريزيد توي قالب و بعد گردو را روش پخش کنيد. گردو تحت هيچ شرايط نبايد به کف ِ قالب نزديک شود، زيرا که مي‌سوزد. روش را هم آزاد نگذاريد خوب است، باقي مايه را بايد طوري اضافه کنيد که گردو به چشم نيايد. گردوي کيک را بايد وسط ِ گاز زدن آن کشف کرد و لذت برد.
قبل از اضافه کردن ِ آرد، بايد بقيه‌ي مواد خوب با هم مخلوط شده باشند. من اگر کيک را طبق ِ اين دستور درست کنم، مخلوط ِ روغن و شکرش، حتي با شير به زحمت به فيلان ِ مخلوط‌کن مي‌رسد. (مقصود از فيلان در اين‌جا همان چيزي است که وسط مخلوط‌کن است و مي‌چرخد و چيزها رو با هم مخلوط مي‌کند.) تا اضافه کردن ِ تخم‌مرغ، معمولاً مايه‌ي من خوب مخلوط نشده است. (توضيح: من معمولاً اين کيک را دو برابر درست مي‌کنم، مگر حالا که انواع کيک و شيريني را بر خودم حرام کرده‌ام. براي مهماني ِ بيش از شش نفر، اين مقدار جواب نمي‌دهد. مي‌شود يک برابر و نيم يا دو برابر درست کرد.)
حالا چرا بايد موادتان مخلوط شده باشد؟ اصولاً عرف اين است که بعد از اضافه کردن ِ آرد زياد هم نزنيد. چون هميشه گفته‌اند که آرد و بيکينگ‌پودر را با هم مخلوط کنيد، و بيکينگ‌پودر اصولاً چيزي است که باعث پف کردن کيک مي‌شود. وقتي مي‌ريزيد توي مايه، بلافاصله کارهاي بي‌ناموسي مي‌کند و عين ِ اين که يکي ته ِ ظرف ِ کيکتان گوزيده باشد، از بالاش حباب مي‌آيد بيرون. اين حباب‌ها را بايد توي کيک نگه داشت که کيک پف کند و نرم بشود. اما با هم زدن تمامش حرام مي‌شود. بگو عين ِ گوسفندي که بي‌بسم‌ال سر بريده باشندش.
من معمولاً بيشتر ِ آرد را مي‌ريزم و مخلوط مي‌کنم و بيکينگ‌پودر را مي‌گذارم با آن يک‌ذره (به قاعده‌ي يکي دو قاشق) آردي که مانده مخلوط مي‌کنم و مي‌ريزم. بنابراين مشکلي نيست که مخلوط ِ باقي مواد با آرد زياد هم بخورد. حالا چرا گفتم بقيه‌ي چيزها خوب مخلوط شده باشد؟
آرد کلا‌ً موجود نحسي است، درست عين خودم. کوني ِ منزوي به تمام معنا. علاقه‌ي خاصي دارد که با جمع قاطي نشود، توي خودش جمع بشود و برود يک گوشه بنشيند ماستش را بخورد. آشپزها اصطلاحاً به اين وضعيت گلوله‌شدن ِ آرد در مايه‌ي کيک مي‌گويند. اگر مخلوط‌کن داريد، اينجا کارتان خيلي راحت است. با مخلوط‌کن آرد را قاشق- قاشق بريزيد و نگران گلوله‌شدن نباشيد. اگر نداريد، بايد آرد را کم‌کم روي مخلوط پخش و پلا کنيد و با چنگال کم‌کم هم بزنيد و هر وقت گلوله‌اي ديديد، گوشه‌ي ديواره‌ي ظرف خفتش کنيد و بماليدش تا باز شود.
بهترين ماده براي چرب کردن قالب کيک، نه روغن و واکس و لوبريکنت و کرم، که کره است. يک فندق کره‌ي آب‌نشده را دست بگيريد و به کف و گوشه‌ها و ديواره‌ي کيک بماليد. (توجه: اگر ناخن‌هاي کدبانوي منزل بلند باشد، مي‌تواند اين قسمت را به همسر خود بسپارد. اصولاً پاک کردن کره از زير ناخن کار نکبتي است.) من با روغن مايع هميشه اين مشکل را داشته‌ام که وقتي مايه‌ي کيک را مي‌ريزم در قالب، روغن از روي قالب جمع شده و به روي کيک منتقل مي‌شود. اما کره هم‌چنان پابرجا مانده و با گرماي فر آب مي‌شود و خلاصه کنم، در نهايت باعث مي‌شود کيک ابداً به قالب نچسبد.
تبديل درجه‌ي فارنهايت به سانتي‌گراد: اگر در دستور کيک، گفته‌اند به مدت ِ چند دقيقه با فلان دماي فارنهايت بگذاريد توي فر و دماي فر شما با درجه‌ي سانتي‌گراد مشخص شده، اصولاً دستور را به تخم‌تان هم نگيريد. هيچ کيکي بدون ِ سوختن ِ ته‌اش نيم‌ساعته حاضر نمي‌شود. آن هم تازه به اين شرط که گرماي فرتان را روي درجه‌ي جهنم ِ خدا تنظيم کنيد. من کيک را وسط ِ فر، روي درجه‌ي بين 200 تا 220 (احتمالاً سانتي‌گراد. تصوري ندارم که اين درجه‌بندي‌هاي فر که علامتي کنارشان ندارند، چي هستند) مي‌گذارم و حدوداً يک ساعت تا يک ساعت و نيم طول مي‌کشد تا حاضر شود. معمولاً مي‌گويند يک چنگال يا چوب کبريت يا خلال دندان يا هر چيز ِ دراز باريکي که چيز ديگري از خودش پس ندهد را در کيک فرو کنيد و اگر چيزي بهش نچسبيد، کيک آماده است. ولي حرف ِ من اين است که اگر نمي‌توانيد تشخيص بدهيد کيک چه وقتي پخته، اصلاً طرف ِ درست کردنش نرويد. قيافه‌ي کيک ِ پخته از دور به شما سلام مي‌کند.

تزئين کيک: من اصولاً با خامه ميانه‌اي ندارم. اوائل تنبلي‌ام مي‌آمد بنشينم خامه را روي کاسه‌ي حاوي ِ يخ هم بزنم. به‌علاوه، کيک خامه‌اي توي هر شيريني‌فروشي‌ که برويد پيدا مي‌شود و معمولاً بهتر از آن چيزي است که شما در خانه با رنج و مرارت درست مي‌کنيد، هم از لحاظ قيافه و هم مزه. بعدها شکلات را کشف کردم.
کيک را مي‌شود ساده خورد. مي‌شود يه مقدار پودر نارگيل يا ترافل روش ريخت. مي‌شود حتي شکلات ِ آب‌کرده روش داد. به ذائقه، اضافه‌وزن، مناسبت و سليقه‌ي شما بستگي دارد. اگر مي‌خواهيد ساده بخوريد که هيچي. براي چسباندن پودر نارگيل و ترافل، احتياج به چيزي داريد که توي کتاب نجف ازش به عنوان شهد قنادي ياد شده، مخلوط يک مقدار آب و سه برابر آن مقدار شکر، که مي‌گذاريد روي شعله‌ي خيلي پايين تا بعد از ساعت‌ها، براي خودش قوام بيايد و يک شربت ِ غليظ ِ بسيار شيرين و خوش‌ آب‌ورنگ بشود. در طي اين فاصله هم بايد گاهي با قلم‌موي مرطوب بغل ِ قابلمه را تميز کنيد که شکرک نزند. حالا چون من اين دستور را اختصاصاً دارم براي محدثه مي‌نويسم و زينت‌بخش ِ نه تنها کتابخانه، که آشپزخانه‌ي محدثه هم يک جلد کلام‌الله نجف بوده، دستور اين شربت را اين‌جا نمي‌آورم، فقط در همين حد بدانيد که درست کردن اين شربت خيلي دردسر دارد و به اين نمي‌ارزد که براي روي اين کيک درستش کنيد و بعد با قلم‌مو روش بماليم. به شکلات پناه مي‌آوريم.
رويه‌ي شکلاتي براي روي کيک خيلي ساده است. نه تنها توي دستورهاي نجف پيدا مي‌شود، بلکه مي‌توانيد شکلات را همين‌جوري به روش بن‌ماري آب کنيد و روي کيک بماليد. يعني يک قابلمه آب جوش بياوريد، يک بشقاب ِ نشکن روش بگذاريد و شکلات را توي بشقاب بگذاريد و فرصتش بدهيد توي گرماي بخار آب داغ شود، بعد روي کيک بماليد و ته ِ بشقاب را هم ليس بزنيد. من تا حالا انواع و اقسام ِ شکلات‌ها را اين‌جوري روي کيک داده‌ام و هميشه هم خوش‌مزه شده. از توبلرون بگير تا شيرين‌عسل. اما يک روش ِ تنبلانه‌ي خوبي تازگي‌ها از خودم درآورده‌ام که خوب هم جواب مي‌دهد. سخت‌ترين کارش اين است که تشريف ببريد مغازه‌‌ي ديدني‌ها. توي تجريش است و برويد توش مدهوش مي‌شويد. انواع و اقسام ِ چيزهاي خوبي که بتوانيد پيرامون شيريني و شيريني‌پزي تصور کنيد آنجا پيدا مي‌شود. اين آدرس سايتش است. خريد اينترنتي هم مي‌توانيد بکنيد، اما من توصيه مي‌کنم برويد آن‌جا، اول بو بکشيد. آن‌جا بوي خوب ِ خاصي براي خودش دارد، از بوي پشت ِ گردن يارتان هم به‌تر. يک وضعيت غير قابل وصفي دارد آن‌جا براي خودش. طول مي‌کشد يادتان بيايد آمده‌ايد يک بسته شکلات شيري پوششي پارميدا بخريد با ترافل يا پودر نارگيل يا گل قندي يا هر چيزي که عشقتان مي‌کشد. اگر به سلامت از آن‌جا آمديد بيرون و پا توي خانه گذاشتيد و کيک‌تان آن‌قدري حاضر شد که بشود به‌اش کيک گفت، تا داغ است، چهار پنج تکه (بسته به سطح‌مقطع قالب‌تان) شکلات بکنيد و همين‌جوري دوباره بگذاريد توي فر و بعد ِ سه- چهار دقيقه در بياوريد. قيافه‌ي شکلات در اين مرحله هيچ تغيير خاصي نکرده، اما از با پشت قاشق فشارش بدهيد، مي‌بينيد که ناکس، شُل و ول خودش را نگه‌داشته بود، خدا مي‌داند با چه زوري. اين است که مي‌توانيد تا آن‌جا که برمي‌آيد صافش کنيد و اگر هوا مثل حالا سرد است، بگذاريد چند دقيقه بماند، کمي که خودش را گرفت، پودر نارگيل بپاشيد روي سينه‌اش و داغ داغ بخوريد و به جان ِ نگارنده درود بفرستيد.

mercredi, janvier 27, 2010

dimanche, janvier 24, 2010

هم‌فيلم‌بيني



گمانم آقاي کوبريک ته ِ دلش خيلي به بنيان خانواده اعتقاد داشته؛ به اين که هر اتفاقي در ذهن آدم، جلوي چشم‌هاي آدم بيفتد، باز اين خيانت ِ جسمي چيزي است که طرفين پي‌اش نمي‌روند. گيرم که آليس توي مهماني با انگشت بوسه‌اي بر لب مرد مجار مي‌نشاند. گيرم که بيل گره پيراهن سالي را باز مي‌کند و دست مي‌برد داخل. هميشه يک چيزي هست که اجازه ندهد داستان از اين جلوتر برود. اصلاً آيز وايد شات داستان خيانت نکردن است.

آليس بعد از مهماني از تصوير برهنه‌ي خودشان در آينه چه مي‌بيند که اين‌طور نگاهش افسرده مي‌شود؟

تصوير آليس توي آينه، وقتي جعبه‌ي پات را در مي‌آورد. آن‌جا توي چه فکري است؟ خسته است؟ مگر مي‌شود نباشد؟ از زندگي‌اش خسته شده. اين را از طرز گيلاس دست گرفتنش در همان ميهماني ابتداي فيلم مي‌فهميم؛ از خيره شدنش به باقي جمع، از لبخندي که روي لب‌هاش مي‌نشيند وقتي مرد مجار دستش را مي‌بوسد، از ريتم کند روزهاش.

وقتي بيل با اطمينان از اين حرف مي‌زند که چون آليس زن زيبايي است، هوس ِ با او خوابيدن غير قابل اجتناب است و وقتي مي‌گويد مي‌داند آليس به‌اش خيانت نمي‌کند، چون همسر اوست، مادر کودکش است، اين‌جاست که آليس از چهارچوب ِ زن ِ وفادار بيرون مي‌آيد؛ اينجاست که آن‌طور دل‌بر مي‌خندد. اين‌جاست که قبلش گفته: If you men only knew. و درست از همين‌جا به بعد است که بيل، شايد حتي نه دانسته، پا روي ذهنيت ِ خانواده‌دوست‌اش مي‌گذارد و مي‌رود پي ِ آن ميوه‌ي ممنوعه. حتماً يک چيزهايي هم توي اين راه ياد مي‌گيرد.

من نگرش ِ مردانه‌ي بيل را دوست ندارم. نمي‌توانم باش ارتباط برقرار کنم. فکر مي‌کنم اين کاراکتر حتماً يک وقتي با خودش فکر کرده که اين زن ِ من است، نمي‌رود به من خيانت کند، اين توي وظايف‌اش تعريف نشده. فکر مي‌کنم وقتي مي‌شنود آليس هم شده که با هوس به مردي نگاه کند، شده که دلش بخواهد پا بگذارد روي زندگي‌اش، شده که خواب ببيند دارد با ديگراني هم‌خوابگي مي‌کند، سرخوردگيش بيش از آن که از شخص ِ آليس باشد، از شخصيتي است که به اسم ِ همسر توي ذهنش ساخته. بعد بي‌مقدمه مي‌بيند ديگري چيزي ندارد که خودش را به آن بياويزد. توي ذهنش آليس را با آن افسر مي‌بيند و در واقعيت، نمي‌داند کجا فرار کند.

خيلي دوست دارم بدانم بيل وقتي همه‌چيز را براي آليس تعريف مي‌کند، چي به‌اش مي‌گويد، داستان از ديد خودش چه‌جوري است. من ِ بيننده هي ديده‌ام که بيل دارد لبخند مي‌زند، هي ديده‌ام که خودش را به آن راه مي‌زند. يعني وقتي گوشه‌ي پرده را بالا گرفته بود و دزدکي نگاه مي‌کرد، چي توي ذهنش گذشته؟

زن‌هاي داستان آقاي کوبريک، برهنه يا نه، خيلي عريانند. آدم مي‌فهمدشان. از زنانگي چيزي کم ندارند و اين خيلي خوب است آقاي کوبريک. خيلي.

samedi, janvier 16, 2010

نيمه مست روي مبل دراز کشيده بودم، سيگار مي‌کشيدم و گاهي حرفي مي‌زديم. سرم سنگين بود و صدا آزارم مي‌داد. خانه‌ي همسايه شير آب چکه مي‌کرد و توي آژانس ِ روبه‌روي خانه، کسي داستاني را پچ‌پچ‌کنان براي بغل‌دستي‌‌اش تعريف مي‌کرد. موهام داشت بلند مي‌شد. زور مي‌زندند که از زير پوستم بيرون بيايند و اين درد هم داشت. برگ‌هاي يک گلداني در جايي داشت تکان تکان مي‌خورد و کرمي توي خاکش مي‌خزيد. صداي جيغ بچه‌اي هم طبعاً چاشني بود. موسيقي نبود، هيچ نبود. صداي گريه‌ي آرام مادرم هم از جايي مي‌آمد. اين‌جا بود که فهميدم يک جاي کار ايراد دارد. ساعت سه و نيم صبح، مادر من نمي‌نشيند در هزار کيلومتري جايي که من هستم، جوري گريه کند که به گوش من برسد. يا نکند کرده باشد؟

jeudi, janvier 07, 2010

lundi, janvier 04, 2010

اين‌طور وقت‌ها آدم بايد با خودش خلوت کند. شال و کلاه کردم رفتم بيرون. معجون رنگ‌ها و صداها بود. افاقه نکرد.

samedi, janvier 02, 2010

الان از خواب پا شده‌ام. طبيعتاً موهام آشفته است و سرم گيج مي‌خورد. رفتم يک ليوان آب‌ميوه براي خودم بريزم، چشمم خورد به ظرف‌شويي ِ تا خرخره پر و مثلاً عذاب‌وجدان گرفتم. الان دو سال و نيمي مي‌شود که من دارم فکر مي‌کنم ماشين ظرف‌شويي آيا چيز ِ خوبي است؟ آيا چيز ِ بدي است؟ آيا من بدون ِ تو هرگز؟ هنوز هم فکري‌ام. بلکه آخر عمري هنوز هم مشغول ِ گفتن داشتن يا نداشتن باشم و مسئله‌ام اين باشد. بعد رفتم سر ِ بالين بچه، بيدارش کنم. يک جور ِ نرم و نولوک خوبي براي خودش کش و قوس آمد و چشم‌هاش را باز کرد و شروع کرد دستم را ليس زدن. تخم سگ روز به روز خوردني‌تر مي‌شود. فحش‌خورش هم ملس است. اين‌طور نيست که بيايد زير پات وقتي راه مي‌روي و نتواني به‌اش بگويي کس‌کش برو کنار که يک وقت ياد نگيرد و جلوي در و همسايه آبرويت را ببرد با اين بچه تربيت‌کردنت. بعد بگردم که دلش مي‌خواهد در سکس مشارکت کند. هميشه اين‌جور وقت‌ها روي تخت است و يا موهايم را مي‌جورد، يا انگشتم را ليس مي‌زند، يا روي پر و پاچه‌مان راه مي‌رود. تري‌سام دوست دارد. کاري‌اش نمي‌شود کرد. بچه هم بيدار شد. اين از اين. ديگر چي بنويسم؟ من امروز يک امتحان خوبي دادم که طبيعتاً براي شما جالب نيست. بيشتر گپي بود با معلم پيرامون مارگريت دوراس. بعد من و مرتضي رفتيم که من مثلاً به‌اش درس بدهم و کلي غيبت کرديم. مي‌دانستيد شايعه پيچيده که رئيس دانشکده چرا ميرزاحسابي را از مديرگروهي‌مان برداشته؟ لج و لجبازي بوده و راي گرفته‌اند و م.ح 17 به 10 پيش بوده و راي‌ها را عوض کرده‌اند. اين البته شايعه است و من از صحت و سقمش چيزي نمي‌دانم. بچه‌ها دارند امضا جمع مي‌کنند برش گردانند. من پيشنهاد دادم تجمع کنيم البته. حالا شايد بعداً. به هر حال صحنه‌ي خداحافظي م.ح که با گل‌دان‌ها و جعبه‌ي وسايل در ِ اتاقش ايستاده بود داشت قفل مي‌کرد، از تراژيک‌ترين صحنه‌هاي رخ داده در فيلان بود.
بعداً: افتخاري شادمانانه دارد براي خودش چيز مي‌خواند. دو ساعتي مي‌شود. ما شام درست کرديم و خورديم و کتاب هم خوانديم و آقا هنوز دارد چه‌چهه مي‌زند. لامذهب خستگي هم نمي‌شناسد. هي دارد اين‌ور آن‌ور مي‌دود چون آهوي گم‌گشته. بيشين بابا جان. تتي را ببين براي خودش آن گوشه ولو شده توي گرماي شوفاژ. ياد بگير.