آخ که این زورق با آدم چه میکند. از هر نظر که فکرش را بفرمایید. نمونهاش همین دیشب.
یک ماه- دو ماه- سه ماه پیش (متوجه شدهاید که بنده درک درستی از زمان گذشته ندارم) با رئیسم دعوا کردم. سر این که رئیسم عیده داشت همهی ما برای برنامهریزی دقیقتر باید از Outlook استفاده کنیم و من مخالف بودم. من با تکنولوژیهای جدید به طور کلی میانهی خوبی ندارم. نمونهاش همین پلاس. به طور جزئی اما برای بعضی تکنولوژیها جان میدهم. مثلاً گودر. در این قسمت از برنامه، حضار باید به گریهی دستهجمعی بپردازند.
چند وقت بعد از آن ماجرا، من هنوز برنامهی کذایی را نداشتم و این مکالمه هر هفته در دفتر تکرار میشد:
- منصور: علی، برای هدیه Outlook ریختی؟
- علی: میگه نمیخوام.
- منصور: نه، حتماً بریز.
- علی: هدیه پاشو برات Outlook نصب کنم.
- من: نمیخوام.
همانطور که از این مکالمه فهمیدید، طفلک علی!
چند هفته بعد (انتظار ندارید که من دقیقاً بگویم چند هفته؟) یک روز شنبه، پسرم وقت دکتر داشت، اما رئیسم به من مرخصی نداد. یک خوبی ِ وبلاگنویس بودن این است که آدم میتواند تصمیم بگیرد آبروی رئیسش را ببرد و بگوید رئیسم به من مرخصی نداد، یا آبروی خودش را ببرد و بگوید از بس چند وقت بود هی میرفتم مرخصی، رئیسم به من مرخصی نداد.
به هر حال. من آه کشیدم، اما متاسفانه آهم دامن خودم را گرفت. هر چند که شلوار پایم بود. با همین شلوار رفتیم اتاق بغلی ناهار خوردیم و برگشتم دیدم اثری از ویندوز روی لپتاپم نیست. هو آی تراید ترن ایت آف اند آن اگن؟ یس. و شما باید آیتی کراود دیده باشید.
به هر حال افاقه نکرد. سه تا آقای مهندس هم پایش نشستند، پس نمیتوانید بگویید من بیعرضه بودم. خلاصه کنم، مجبور شدم فرآیند بورینگ نصب کردن ویندوز و همهی برنامههای سابق را تکرار کنم. در حین این عمل، نمیدانم به چه علت آن تیک کذایی Outlook را برنداشتم و چون خیلی کارمند نمونهای هستم، حتی ایمیلم را هم بهش دادم و گذاشتم برود شروع کند ایمیلهایم را بیاورد. طبعاً بعد از پنج دقیقه حوصلهام سر رفت و منصرف شدم و برنامه را بستم. تا دیشب.
دو سه روزی بود که من آدم مهمی شده بودم و مسئولیت یکی از ایمیلهای شرکت را به عهده گرفته بودم. با همین برنامهی کذایی. اگر نمیدانید، اجازه بدهید تاکید کنم که ما در زورق انسانهای وظیفهشناسی هستیم و به سرعت به مکاتبات وارده پاسخ میدهیم. به همین دلیل این برنامهی کذایی را همیشه باز میگذاریم و وی برای خودش ایمیلهای قدیمی انسان را میگیرد و انسان چون موجودی است که ذاتاً مرض دارد، مینشیند بعضیهایشان را هم حتی میخواند.
همین.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire