نشسته بودم زیر دست فرح خانم. فرح خانم، خانوم چاقه ی من است. از این سر آرایشگاه تا آن سر، یک سره نفس نفس می زند و پاهاش را لخ لخ روی زمین می کشد. عکس های جوانی اش شبیه هایده است و روی در و دیوار خودنمایی می کند. هنوز خوش لباس است و گو این که به معجزه ی سیر اعتقاد فراوان دارد، یک بار هم نشده که موهایش نامرتب یا صورتش بدون آرایش باشد.
این پنجشنبه، رفته بودم پیش اش برای کوتاه کردن یا به قول خودش کودتا کردن. حالم خوش نبود و یازده و نیم- دوازده از خانه زدم بیرون. پاهام مرا برد تا دم آرایشگاه. مدل انتخاب کردم، سرم را شامپو زدند و نشستم روی صندلی. وسط کار، یک هو دو انگشتش را وسط ابروهام کشید و گفت: اخم هات رو باز کن. نفهمیده بودم اخم کرده ام. همان لحظه حالم خوش شد. تا همین حالا که ساعت ها جلوترم با تمام کردن یک عالمه کار ناتمام و کشف کردن یک سریال تازه و برداشتن یک بار گنده از روی دوشم. حالم خوش تر است. خوش تر می مانم.
2 commentaires:
الان که خوشتری ممکنه اسم سریال رو به منم بگی؟ دربدر دنبال یه سریال جدیدم
خوشحال باش دخترجان. همیشه فرصت واسه اخم کردن هست. و لطفا بیشتر بنویس تا امثال منی که چند سال با نوشته های زیاد تو اهلی شده ایم هم حالمون بهترترترتر و خودمون خوشحال تر تر تر بشیم. :)
(کوچیک که بودم هر وقت می رفتم واسه کودتا! کردن، بعدش در جواب کسانی که میگفتن خوشگل شدی با کلی ناااااز می گفتم خوشگل بووووودم، خوشگل تر شدم. و دفعه بعدش قشنگ یادم بود که دفعه قبلی چندتا "تر" به کار بردم و یکی اضافه می کردم. حکایت تر های بالا هم همینه ;) )
Enregistrer un commentaire