ا لانگ تایم اگو، این ا گلکسی فار، فار اوی، یه آدمی بود که رسیده بود به وضعیت «مهرم حلال، جونم آزاد». یه آدمی که نمیخواست بمونه، ولی نمیدونست چطوری بره.
گمونم تهش مرد و راحت شد.
mercredi, août 14, 2013
دیروز گند و گه بودم. ظهر طاقت نیاوردم، رفتم خانه. از دم در ساختمان شرکت، اشکهام ریخت پایین. هی گریه کردم و سبک نشدم. رفتم خوابیدم، بیدار شدم باز گریه کردم. اینقدری که بالا آوردم و مثل سگ ترسیدم از حال خودم. هی با خودم میگفتم خیلی نامردی است اینطور. هی میگفتم و فایده نداشت. بعد صبح شد.