عید عجیبی بود؛ از آزمایش اومده، تنها، سر توی موبایل، بدون توپ و سرنا و دهل سال تحویل شد. بهم پیغام داد و عید رو تبریک گفت. اولین سالی بود که پیش هم نبودیم -مرخصیها رو نگه داشته برای اومدن مهمونها-. دو ساعت بعد جواب آزمایش روی سایت بیمارستان بود. سهتا از عددها توی محدوده نیست. گلبول سفید زیاده که گمونم چیز خوبی نیست. زیاد نگشتم پیِ دلیل. تلفنی که دکتر داده بود برای پرسیدن تحلیل، جواب نداد و اینطوری گذشت که نشستم تصور کردم چه اتفاقی ممکنه بدتر از شرایط الان بیفته.
همیشه هدیه گرفتن برای خودم رو دوست داشتم، ولی گمون نمیکردم بدنم با من اینطور کنه.