از کجاش شروع کنم؟
jeudi, novembre 06, 2008
mardi, novembre 04, 2008
نه تنها کردان را با تيپا انداختند بيرون،
و به قول نيکآهنگ گندشان را هرچند با آفتابه، شستند،
بلکه اين دختر سوسوليهاي دانشگاه ِ ما که با ماشين ميآيند و ميروند، از امروز و بلکه هم ديروز شروع به استعمال تبرج کردهاند.
و اين نشان ميدهد که ما جماعت، بيش از ضرورت، طرفدار تجملايم، و اين که تجملمان را توي چشم مردم کنيم.
samedi, novembre 01, 2008
بيست و چهار ساعت در خواب و بيداري
خسته ميرسم خانه. چشمهام تو را کم دارند. تنم تو را کم دارد. تمام ديشب را شمردم. تمام امروز را شمردم. شبم را شمردم. روزم را شمردم. بيتويي را شمردم تا تو. هنوز نيامدهاي.
ميروم توي حمام. بوي دوريات را از تنم ميشويم.
ميروم توي حمام. بوي دوريات را از تنم ميشويم.
vendredi, octobre 31, 2008
mercredi, octobre 29, 2008
اما من هيچ كدام اينها را نخواهم گفت
لام تا كام حرفي نخواهم زد
مي گذارم هنوز چون نسيمي سبك از سر بازماندهي عمرم بگذرم و بر همه چيز بايستم و در همه چيز تأمل كنم، رسوخ كنم. همه چيز را دنبال خود بكشم و زير پردهي زيتوني رنگ پنهان كنم: همهي حوادث و ماجراها را، عشقها را و رنجها را مثل رازي، مثل سري پشت اين پردهي ضخيم به چاهي بيانتها بريزم، نابودشان كنم و از آن همه لام تا كام با كسي حرف نزنم . . .
lundi, octobre 27, 2008
samedi, octobre 25, 2008
Inscription à :
Articles (Atom)