ماجراي اون بابا رو شنيدين که رفته بود مکه، بعد ديده بود شلوغه، زيارت نرفته بود؟ اون منم که از چهارراه وليعصر همراه جمعيت رفتم و مترو شادمان خسته شدم برگشتم.
جمعيت به شدت زياد بود. تقريباً خوب ميتونستن خودشون رو کنترل کنن و شعار ندن. فقط عين گاو همديگه رو هل ميدادن! آقا من نميدونم، وقتي دو کيلومتر جمعيته که سر و تهاش معلوم نيست، هل ميدي که چي؟
يگان ويژه خيلي کم بود. کاري به مردم نداشتن و نون و ماست خودشون رو ميخوردن. يه ماشين هم هر نيم ساعت يه بار از خط بيآرتي رد ميشد که ملت يه سريشون به داد و فرياد و شعار دادن ميافتاد، يه عده به هيس و ساکت و خفهشو. همه هم متفقاً هجوم ميبردن به اون سمت که ببينناش.
ظاهراً فردا پنج عصر وليعصر دوباره قراره جمع بشيم.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire