یک ور ِ خانه بساط ترجمهام پهن بود و یک ور دیگر جان شیفته و سیگار و مخلفات. خودم نشسته بودم فرندز میدیدم و تازه ناهار مختصری خورده بودم که چشمم افتاد به جویی که دونات گاز میزد و هوس کردم. بد هم هوس کردم. رفتم توی آشپزخانه به این امید که یک چیزی پیدا کنم تردی و شیرینی دونات را توی خودش قایم کرده باشد. یک عالمه شکلات داشتیم با کلوچهی نادری که مادرم دیروز از شمال آورده بود و دیجستیو و فلفلهای رنگی کوچک که قرار است ترشیشان کنم و زردآلو و گلابی و انگور و پاستای دو روز مانده. دلم هیچ کدامشان را نمیخواست. چهارده سالگیام را میخواستم که خمیر میکردم و دو ساعت پای گاز کرم هم میزدم میگذاشتم خنک شود و قالب میزدم و سرخ میکردم و کرم لاش میگذاشتم و شکلات میمالیدم روش و مزهی بهشت میداد.
امسال بیست و پنج سالم تمام شد. عجیب است. تا همین هفتهی پیش خیال میکردم بیست و چهار سالهام. بعد نشستم حساب کردم دیدم نه. عین فیبی بودم در آن لحظه. هی گفتم پس این نقشههایی که برای بیست و پنجساله بودنم داشتم چی شد؟ (سلام آقای مرحوم گلآقا) هی گفتم الان است که چشم به هم بزنم و ببینم سی سالم هم تمام شده و هیچ وقت آن دختر جوان و جذابی که دوست داشتم باشم، نشدم. امسال یک زن خانهدار بودم که عطر گوچی و جارو شارژی بلک اند دکر و پول کادو گرفت و کیک تولد نداشت و نمیخواست داشته باشد. گمانم آدم حتی از آن چیزی که خیال میکند هم زودتر پیر میشود.
1 commentaire:
ba ye aaaalame takhir, Tavallodet mobarak dokhtarak, ghosseye 25 salegi ro nakhor, nemidunam to ham mesle mani ya na, man ehsas mikardam-va mikonam hanuz-ke adadhaye rond va bakhshpazir-khososan be 5- kheyli pir hastand! man 21 salegi ro be 20 salegi va 26 ro be 25 tarjih midadam. alanam tu 27 montazeram zud az 30 begzaramo besam 32, 32 ghashange, nist?
sale dige ehsase behtari khahi dasht, kheyli:-*
Enregistrer un commentaire