دلم تنگ شده برای یه کارهای سادهای که بلکه دیگه هیچ وقت توی عمرم نکنم. برای سنتور زدن، برای ناهار سر ظهر حاضر کردن، برای خمیر کردن و قالب زدن و توی فر گذاشتن. برای زندگی سادهی بیدغدغه سر یه ظهر آفتابی پاییز. گمونم دیگه بر نمیگرده. دورهی گلدوزی و موسیقی و رقص و آواز گذشته انگار. تف به این زندگی.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire