vendredi, juin 19, 2009

سلامت را نمي‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد نتواند
كه ره تاريك و لغزان است
و گر دست محبت سوي كسي يازي
به اكراه آورد دست از بغل بيرون
كه سرما سخت سوزان است
نفس كز گرمگاه سينه مي‌آيد برون، ابري شود تاريك
چو ديوار ايستد در پيش چشمانت
نفس كاين است پس ديگر چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك؟
مسيحاي جوانمرد من! اي ترساي پير پيرهن چركين
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آي
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي، در بگشاي
منم من، ميهمان هر شبت، لولي وش مغموم
منم من، سنگ تيپاخورده‌ي رنجور
منم، دشنام پس آفرينش، نغمه‌ي ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در، بگشاي، دلتنگم
حريفا! ميزبانا! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي‌لرزد
تگرگي نيست، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه مي‌گويي كه بي‌گه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فريبت مي دهد، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا! گوش سرما برده است اين، يادگار سيلي سرد زمستان است
و قنديل سپهر تنگ ميدان، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود پنهان است
حريفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز يكسان است
سلامت را نمي‌خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير، درها بسته، سرها در گريبان، دست‌ها پنهان
نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگين
درختان اسكلت‌هاي بلورآجين
زمين دل‌مرده، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
...

jeudi, juin 18, 2009

بعدها نگاه ِ اين هفته‌مان که کنم، گمانم غير از شلوغي و بي‌خبري روزها، ياد اين عصرهايي بيفتم که جاي خاليت توي خانه، بدتر از هر گاز اشک‌آوري دلهره را از چشم‌هام بيرون مي‌ريخت. عصرهايي که مي‌ترسيدم. که نکند نيايي.

mercredi, juin 17, 2009

وزارت بهداشت بخشنامه صادر کرده که مجروحان همه بايد با ماشين شخصي -و نه آمبولانس- به بيمارستان سپاه منتقل شوند. تاکيد شده که به هيچ وجه مجروحان رو سوار آمبولانس نکنيد.

mardi, juin 16, 2009

ديشب برادرهاي ما به خانه برنگشتند

آن خس و خاشاک تويی، پست تر از خاک تويی، شور منم نور منم، عاشق رنجور منم، زور تويی کور تويی، هاله ی بی نور تويی، دلير بی باک منم، مالک اين خاک منم...

هنوز از آمار دقيق و اسامي کشته‌شده‌هاي ديروز خبري در دست نيست. به نقل از اين‌جا، ديشب 35 مجروح به بيمارستان رسول اکرم منتقل شدند که تا امروز 8 نفرشون مردند. خبرگزاري فارس نوشته: مرتضي تمدن اظهار داشت: متاسفانه برخي حاميان افراطي ميرحسين موسوي روز گذشته در پايان راهپيمايي بدون مجوز خود با سلاح گرم و سرد به برخي مراكز دولتي، انتظامي و نظامي حمله كرده و باعث كشته شدن 7 نفر و زخمي شدن 29 نفر و وارد شدن دهها ميليون تومان خسارت به اموال عمومي شدند.
اشپيگل نوشته 5000 نفر از نيروهاي سيدحسن نصرالله براي مقابله با مردم، به ايران اومدن و واقف تکذيب کرده. ابطحي و سعيد حجاريان رو گرفتند. لاريجاني راه افتاده ادعاي دلسوزي براي مردم مي‌کنه. احمدي‌نژاد به روسيه سفر کرد.

چند خانه توي اين شهر بي‌خبر مانده‌؟ کدام چشم‌ها گريان‌اند و به در خيره؟ جنازه‌ي برادرم کجاست؟

lundi, juin 15, 2009

يه پايگاه بسيج بالاي ميدون آزادي بوده. وقتي مردم اون‌جا بودن، تير هوايي مي‌زنن. مردم اعتراض و سنگ‌اندازي مي‌‌کنند. اون‌ها مردم رو به رگبار مي‌بندند. ظاهراً ده نفر کشته شدند، ولي آمار دقيق نيست. مردم ساختمان بسيج، و بسيجيا ساختمون‌هاي ديگه رو به آتيش کشيدند. اين رو يکي از بچه‌هايي گفت که اونجاها بوده.
ماجراي اون بابا رو شنيدين که رفته بود مکه، بعد ديده بود شلوغه، زيارت نرفته بود؟ اون منم که از چهارراه ولي‌عصر همراه جمعيت رفتم و مترو شادمان خسته شدم برگشتم.
جمعيت به شدت زياد بود. تقريباً خوب مي‌تونستن خودشون رو کنترل کنن و شعار ندن. فقط عين گاو همديگه رو هل مي‌دادن! آقا من نمي‌دونم، وقتي دو کيلومتر جمعيته که سر و ته‌اش معلوم نيست، هل مي‌دي که چي؟
يگان ويژه خيلي کم بود. کاري به مردم نداشتن و نون و ماست خودشون رو مي‌خوردن. يه ماشين هم هر نيم ساعت يه بار از خط بي‌آرتي رد مي‌شد که ملت يه سري‌شون به داد و فرياد و شعار دادن مي‌افتاد، يه عده به هيس و ساکت و خفه‌شو. همه هم متفقاً هجوم مي‌بردن به اون سمت که ببينن‌اش.
ظاهراً فردا پنج عصر ولي‌عصر دوباره قراره جمع بشيم.
گاردي‌ها ريخته‌اند توي کوي دانشگاه.
تهران امشب تا صبح بيدار است.

dimanche, juin 14, 2009

حامیان میرحسین موسوی فردا دوشنبه از ساعت 16 تا 18 در سراسر كشور راهپیمایی می كنند. در تهران این راهپیمایی از میدان انقلاب تهران به سوی میدان آزادی انجام می شود و میرحسین خود پیشاپیش راهپیمایان خواهد بود. این خبر را رییس ستاد میرحسین موسوی اعلام كرد.

جناب آقای محصولی وزیر كشور

با سلام
به استحضار می رساند جمعی از مردم در اعتراض به شیوه انتخابات درصددند روز دوشنبه 25/3/88 ساعت 4 بعد از ظهر راهپیمایی آرام در سراسر كشور برگزار نمایند ، خواهشمند است نسبت به صدور مجوز اقدام نمائید.لازم به یادآوری است مسیر راهپیمایی در تهران از میدان انقلاب تا آزادی به همراه سخنرانی جناب آقای میرحسین موسوی در میدان آزادی است.

با تشكر
24/3/88
بهزادیان نژاد
رییس ستاد میرحسین موسوی
مردم دو دسته شده‌اند. يا دوست، يا دشمن. دسته‌ي ديگري وجود ندارد.
ديشب اينترنت کند بود، نشد بنويسم. از دست‌آوردهاي رئيس‌جمهور مردمي است لابد که فکر مي‌کند مردم بالاي 64k لازم ندارند.
ما حوالي ِ هفت بعدازظهر بود که رسيديم ميدان ونک. شلوغ بود. مردم ايستاده بودند، اما کاري نمي‌کردند. نيروي انتظامي بود. پايين اما، بعد از پارک ساعي، ديگر مي‌شد دسته دسته گارد ويژه را ديد که گوشه و کنار براي خودشان خستگي در مي‌کنند. جوان بودند. وحشي بودند و وقتي دسته دسته براي ترساندن مردم راه مي‌رفتند، عين اورک‌هاي سائورون بودند. عين خودشان. تخت طاووس به پايين ديگر موتور سوخته بود کنار جوب و شيشه‌هاي شکسته توي پياده‌رو. مردم را متفرق مي‌کردند. آنجا هم شلوغ بود، ولي تنش‌هاي اصلي گذشته بود. تا ده مانديم ولي‌عصر. جز يکي دو گروه پراکنده کسي شعار نداد و اعتراض نکرد. لباس‌شخصي‌هاي چماق به دست ِ موتورسوار، مردم ِ معترض ِ خاموش را متفرق مي‌کردند. تعدادشان خيلي زياد بود. زيادتر از گاردهاي وپژه حتي. «برادر ارتشي، چرا برادرکشي» هم نمي‌شد براشان خواند. اين‌ها نمي‌فهميدند. اين‌ها از مردم نبودند.
برگشتن، پسري توي تاکسي مي‌گفت مطهري چند نفر را با تير زده‌اند. مي‌گفت خيلي شلوغ بود. مي‌گفت رحم نداشتند. هيجان‌زده بود. توي راه، دم ِ چند خوابگاه پسرانه شلوغ بود. آن‌هايي که بيرون بودند شيشه مي‌شکستند و آن‌هايي که داخل پشت ِ در ِ بسته بودند، پاي پنجره‌ها شعار مي‌دادند. جاهاي خلوت‌تر، گارد ويژه و نيروي انتظامي نبود ديگر. پسربچه‌هاي شانزده تا بيست ساله، با لباس شخصي و باتوم، توي هر محله ديده مي‌شدند. سلام بچه‌هاي بسيج مسجد محل. سلام مادرهايي که پسرهاتان را مي‌فرستيد برادرهاشان را کتک بزنند.
مي‌گويند هاشمي و موسوي توي خانه‌هاشان زنداني‌اند. فيس‌بوک و يوتيوب و توييتر هم روي همه‌ي خبرگزاري‌ها فيلتر شدند. اس‌ام‌اس‌ها هنوز قطع بود و ايرانسل آنتن نداشت. رئيس‌جمهور مردمي توي تلويزيون به مردم تبريک گفت و فاطمه رجبي ما را کودتاچي خواند. ما را.