vendredi, juin 26, 2009

بیانیه‌ی جمعی از وبلاگ‌نویسان در رابطه با انتخابات ریاست جمهوری و وقایع پس از آن

۱) ما، گروهی از وبلاگ‌نویسان ایرانی، برخوردهای خشونت‌آمیز و سرکوب‌گرانه‌ی حکومت ایران در مواجهه با راه‌پیمایی‌ها و گردهم‌آیی‌های مسالمت‌آمیز و به‌حق مردم ایران را به شدت محکوم می‌کنیم و از مقامات و مسوولان حکومتی می‌خواهیم تا اصل ۲۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران را -که بیان می‌دارد «تشكيل‏ اجتماعات‏ و راه‌ پيمايی‌ها، بدون‏ حمل‏ سلاح‏، به‏ شرط آن‏‌که‏ مخل‏ به‏ مبانی‏ اسلام‏ نباشد، آزاد است» رعایت کنند.

۲) ما قانون‌ شکنی‌های پیش‌آمده در انتخابات ریاست جمهوری و وقایع غم‌انگیز پس از آن را آفتی بزرگ بر جمهوریت نظام می‌دانیم و با توجه به شواهد و دلایل متعددی که برخی از نامزدهای محترم و دیگران ارائه داده‌اند، تخلف‌های عمده و بی‌سابقه‌ی انتخاباتی را محرز دانسته، خواستار ابطال نتایج و برگزاری مجدد انتخابات هستیم.

۳) حرکت‌هایی چون اخراج خبرنگاران خارجی و دستگیری روزنامه‌نگاران داخلی، سانسور اخبار و وارونه جلوه دادن آن‌ها، قطع شبکه‌ی پیام کوتاه و فیلترینگ شدید اینترنت نمی‌تواند صدای مردم ایران را خاموش کند که تاریکی و خفقان ابدی نخواهد بود. ما حکومت ایران را به شفافیت و تعامل دوستانه با مردم آن سرزمین دعوت کرده، امید داریم در آینده شکاف عظیم بین مردم و حکومت کم‌تر شود.


پنجم تیرماه ۱۳۸۸ خورشیدی
بخشی از جامعه‌ی بزرگ وبلاگ‌نویسان ایرانی



Statement by a group of Iranian bloggers about the Presidential elections and the subsequent events

1) We, a group of Iranian bloggers, strongly condemn the violent and repressive confrontation of Iranian government against Iranian people's legitimate and peaceful demonstrations and ask government officials to comply with Article 27 of the Islamic Republic of Iran's Constitution which emphasizes "Public gatherings and marches may be freely held, provided arms are not carried and that they are not detrimental to the fundamental principles of Islam."

2) We consider the violations in the presidential elections, and their sad consequences a big blow to the democratic principles of the Islamic Republic regime, and observing the mounting evidence of fraud presented by the candidates and others, we believe that election fraud is obvious and we ask for a new election.

3) Actions such as deporting foreign reporters, arresting local journalists, censorship of the news and misrepresenting the facts, cutting off the SMS network and filtering of the internet cannot silence the voices of Iranian people as no darkness and suffocation can go on forever. We invite the Iranian government to honest and friendly interaction with its people and we hope to witness the narrowing of the huge gap between people and the government.


A part of the large community of Iranian bloggers
July 26, 2009

mardi, juin 23, 2009

خواب مي‌بينم توي دست‌هام مي‌شکفد، پرپر مي‌شود، جان مي‌دهد.

dimanche, juin 21, 2009


نام‌اش ندا بود.
گوشه‌ي خيابان، توي دست‌هاي پدرش جان داد.
چنبره زده
بر گلوي همه‌مان
سکوت

vendredi, juin 19, 2009

سلامت را نمي‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گريبان است
كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد نتواند
كه ره تاريك و لغزان است
و گر دست محبت سوي كسي يازي
به اكراه آورد دست از بغل بيرون
كه سرما سخت سوزان است
نفس كز گرمگاه سينه مي‌آيد برون، ابري شود تاريك
چو ديوار ايستد در پيش چشمانت
نفس كاين است پس ديگر چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك؟
مسيحاي جوانمرد من! اي ترساي پير پيرهن چركين
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آي
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي، در بگشاي
منم من، ميهمان هر شبت، لولي وش مغموم
منم من، سنگ تيپاخورده‌ي رنجور
منم، دشنام پس آفرينش، نغمه‌ي ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در، بگشاي، دلتنگم
حريفا! ميزبانا! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي‌لرزد
تگرگي نيست، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه مي‌گويي كه بي‌گه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فريبت مي دهد، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا! گوش سرما برده است اين، يادگار سيلي سرد زمستان است
و قنديل سپهر تنگ ميدان، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود پنهان است
حريفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز يكسان است
سلامت را نمي‌خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير، درها بسته، سرها در گريبان، دست‌ها پنهان
نفس‌ها ابر، دل‌ها خسته و غمگين
درختان اسكلت‌هاي بلورآجين
زمين دل‌مرده، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است
...

jeudi, juin 18, 2009

بعدها نگاه ِ اين هفته‌مان که کنم، گمانم غير از شلوغي و بي‌خبري روزها، ياد اين عصرهايي بيفتم که جاي خاليت توي خانه، بدتر از هر گاز اشک‌آوري دلهره را از چشم‌هام بيرون مي‌ريخت. عصرهايي که مي‌ترسيدم. که نکند نيايي.

mercredi, juin 17, 2009

وزارت بهداشت بخشنامه صادر کرده که مجروحان همه بايد با ماشين شخصي -و نه آمبولانس- به بيمارستان سپاه منتقل شوند. تاکيد شده که به هيچ وجه مجروحان رو سوار آمبولانس نکنيد.

mardi, juin 16, 2009

ديشب برادرهاي ما به خانه برنگشتند

آن خس و خاشاک تويی، پست تر از خاک تويی، شور منم نور منم، عاشق رنجور منم، زور تويی کور تويی، هاله ی بی نور تويی، دلير بی باک منم، مالک اين خاک منم...

هنوز از آمار دقيق و اسامي کشته‌شده‌هاي ديروز خبري در دست نيست. به نقل از اين‌جا، ديشب 35 مجروح به بيمارستان رسول اکرم منتقل شدند که تا امروز 8 نفرشون مردند. خبرگزاري فارس نوشته: مرتضي تمدن اظهار داشت: متاسفانه برخي حاميان افراطي ميرحسين موسوي روز گذشته در پايان راهپيمايي بدون مجوز خود با سلاح گرم و سرد به برخي مراكز دولتي، انتظامي و نظامي حمله كرده و باعث كشته شدن 7 نفر و زخمي شدن 29 نفر و وارد شدن دهها ميليون تومان خسارت به اموال عمومي شدند.
اشپيگل نوشته 5000 نفر از نيروهاي سيدحسن نصرالله براي مقابله با مردم، به ايران اومدن و واقف تکذيب کرده. ابطحي و سعيد حجاريان رو گرفتند. لاريجاني راه افتاده ادعاي دلسوزي براي مردم مي‌کنه. احمدي‌نژاد به روسيه سفر کرد.

چند خانه توي اين شهر بي‌خبر مانده‌؟ کدام چشم‌ها گريان‌اند و به در خيره؟ جنازه‌ي برادرم کجاست؟

lundi, juin 15, 2009

يه پايگاه بسيج بالاي ميدون آزادي بوده. وقتي مردم اون‌جا بودن، تير هوايي مي‌زنن. مردم اعتراض و سنگ‌اندازي مي‌‌کنند. اون‌ها مردم رو به رگبار مي‌بندند. ظاهراً ده نفر کشته شدند، ولي آمار دقيق نيست. مردم ساختمان بسيج، و بسيجيا ساختمون‌هاي ديگه رو به آتيش کشيدند. اين رو يکي از بچه‌هايي گفت که اونجاها بوده.
ماجراي اون بابا رو شنيدين که رفته بود مکه، بعد ديده بود شلوغه، زيارت نرفته بود؟ اون منم که از چهارراه ولي‌عصر همراه جمعيت رفتم و مترو شادمان خسته شدم برگشتم.
جمعيت به شدت زياد بود. تقريباً خوب مي‌تونستن خودشون رو کنترل کنن و شعار ندن. فقط عين گاو همديگه رو هل مي‌دادن! آقا من نمي‌دونم، وقتي دو کيلومتر جمعيته که سر و ته‌اش معلوم نيست، هل مي‌دي که چي؟
يگان ويژه خيلي کم بود. کاري به مردم نداشتن و نون و ماست خودشون رو مي‌خوردن. يه ماشين هم هر نيم ساعت يه بار از خط بي‌آرتي رد مي‌شد که ملت يه سري‌شون به داد و فرياد و شعار دادن مي‌افتاد، يه عده به هيس و ساکت و خفه‌شو. همه هم متفقاً هجوم مي‌بردن به اون سمت که ببينن‌اش.
ظاهراً فردا پنج عصر ولي‌عصر دوباره قراره جمع بشيم.