samedi, août 22, 2009
dimanche, août 16, 2009
از ظهر که شنیدم، هی با خودم کلنجار رفتم که این را بنویسم؟ ننویسم؟ راست است؟ راست نیست؟ ساختهاند؟ واقعی است؟ ایرادهایی که بهاش وارد است چه جوابی دارد؟ مینویسم، قضاوت برای خواننده.
آشنای ِ پدر ِ دوست ِ برادرم. لنج دارد. گاهی میزند به خلیج. من نمیدانم کجا میرود و کارش چیست. همین اواخر، یک جایی وسط آب، هلیکوپتر نظامی میآید کیسهای برزنتی را پرت میکند پایین. کنجکاو میشوند، از آب میگیرند و در ِ بستهاش را باز میکنند. سه جوان ِ نیمهجان ِ مدهوش هنوز زنده. بهشان میرسند. دانشجو بودهاند. خانوادههاشان را خبر، و راهیشان میکنند.
راست است؟
آشنای ِ پدر ِ دوست ِ برادرم. لنج دارد. گاهی میزند به خلیج. من نمیدانم کجا میرود و کارش چیست. همین اواخر، یک جایی وسط آب، هلیکوپتر نظامی میآید کیسهای برزنتی را پرت میکند پایین. کنجکاو میشوند، از آب میگیرند و در ِ بستهاش را باز میکنند. سه جوان ِ نیمهجان ِ مدهوش هنوز زنده. بهشان میرسند. دانشجو بودهاند. خانوادههاشان را خبر، و راهیشان میکنند.
راست است؟
vendredi, août 14, 2009
samedi, août 01, 2009
- با آن که آقای خ. آنوقتها خیلی به من امید داشت، من هیچوقت هیچچیز نشدم.
- من امروز احساس کردم آن داستان ِ موراویام.
- آب اهواز کثیف است. خیلی کثیف است. کثافت است اصلاً. آدم بود، برمیگشتیم که بوش بهمان نخورد.
- آقای فلانی، من خیلی خوشحالم که شما مردید. من از شما تشکر میکنم. بابت مرگ شماست که تمام ِ امروز، یک لبخند گنده روی لبهام کش میآید و تمام نمیشود.
- من امروز احساس کردم آن داستان ِ موراویام.
- آب اهواز کثیف است. خیلی کثیف است. کثافت است اصلاً. آدم بود، برمیگشتیم که بوش بهمان نخورد.
- آقای فلانی، من خیلی خوشحالم که شما مردید. من از شما تشکر میکنم. بابت مرگ شماست که تمام ِ امروز، یک لبخند گنده روی لبهام کش میآید و تمام نمیشود.
samedi, juillet 25, 2009
mardi, juillet 21, 2009
mardi, juillet 14, 2009
شبانهي مستي (1)
ميگه: تو هم يه پيک بخور.
من نميخورم.
سيگار توي دستمه.
اون دوتا توي بغل همديگهان.
من نشستم روبهروش
سيگار ميکشم
ليوان رو ميگيره بالا و ميگه به سلامتي
ميگم نوش
اون هي مشروب ميخوره
هي مشروب ميخوره
اون دوتا هنوز توي بغل همديگهان
سيگاره داره توي دست ِ من خاکستر ميشه.
Inscription à :
Commentaires (Atom)