samedi, avril 11, 2009

عيد بود. سه سال پيش گمانم. بلکه هم چهارسال. زن‌برادرم سال‌تحويل آمده بود اهواز. دو روز بعدش شنيديم که يک وقتي گريه کرده که دلش تنگ شده براي مادرش. براي خواهرهاش.
نفهميديم آن وقت. خنديديم به‌اش.

Aucun commentaire: