جان ِ من، اين کارها اصلاً به من ميآد که دختر پسر به هم معرفي کنم براي ازدواج؟ نه، جان ِ من. هميشه خيال ميکردم اينجور آدمها پيردخترهاي لاغرمردني و فوضولي هستند که توي خشتک همه سرک ميکشند و با همسايه، با صابخونه، با خربزه، با هندونه، شروع به دعوا ميکنن.
ولي خدا شاهد است اگر من تا حالا توي خشتک کسي سرک کشيده باشم. حالا جمعه شب ميآيم شرح ِ ديدار ميدهم.
2 commentaires:
ببخشید .. شرمنده ... من معذرت میخوام ...احتمالا دارم زر زیادی میزنم و اینا ... ولی آاجان اونایی که خودشون خودشون رو دیدن آلردی عین خر گیر کردن تو گل ...
خوب آره، ولي خيليام گير نکردن که. بعدم بالاخره بايد يه جوري ببينن هم رو. حالا بعضيا تو خيابون و محل کار و فيلان و بيسار، بعضيام به واسطهي بعضياي ديگه با هم آشنا ميشن.
Enregistrer un commentaire