mardi, octobre 13, 2009

عاشق اين برنامه‌هاي يک‌دفعه‌اي ِ بي‌مقدمه‌ام. يک همچين سه‌شنبه صبحي که زنگ مي‌زنند که خانه‌تان اگر اين هفته خالي بشود، مي‌توانيد بياييد يا نه، و تو هول مي‌کني با تمام فکرهايي که توي سرت بود. از يک طرف پتو مي‌اندازي توي ماشين، از يک طرف ظرف‌ها را روزنامه مي‌پيچي، از يک‌طرف گيج مي‌زني که هنوز هيچي نشده بايد با اين در و ديوار وداع کني و اصلاً تازه هفته‌ي آينده قرار بود که تو بروي روي پله، پيچ لوسترها را باز کني که.

Aucun commentaire: