آخی. چه دل خوشی داشتم بابت
سرماخوردگی و استراحت بیدغدغه. تقریباً یک هفته است بالا و پایین مریضام.
دو روز مرخصی گرفتم که یک روزش را در تختخواب و با استرس این که خواب
بمانم و به جلسهی هفتگی نرسم سپری کردم و یک روزش را در تختخواب و با
استرس این که الان رئیس دهانم را فلان میکند و البته فرداش هم کرد. تمام
این مدت یک صدایی هی توی سرم میگفت: آخ گوشم، آخ گلوم، آخ سرم. خیلی
دردناک است و تمام هم نمیشود. البته یک چیز فانی یاد گرفتهام. میدانستید
کون مصنوعی وجود دارد که آدم برای جلوه و نما به باسن خودش بچسباند؟ من هم
نمیدانستم، اما امروز فهمیدم و گفتم بیایم زکات علمام را با شما عزیزان
قسمت کنم.
از
پاییز و هوای دونفره و نمنم باران که بگذریم، بد دردی دارم این روزها.
صمًبکم یک گوشه مینشینم زل میزنم به در و دیوار. هوا به نظرم مزخرف است.
آدمها به نظرم مزخرفاند. رابطهها به نظرم مزخرفاند و در عوض، خواب خوب
است. خواب همهچیز را میشوید و میبرد، تهنشین میکند. میتوانم ساعتها
پشت سر هم بخوابم، بیاین که خسته بشوم. وقتی خوابم، همهچیز خوب است و
این خیلی تاسفآور است که آدم باید بخوابد تا بیداریاش یادش برود. البته
تاسفآورتر آن است که آدم وقت نداشته باشد بخوابد.
یک
کار قشنگی کرد برای من، که هنوز ته دلم قیلی ویلی میرود. من را برد برایش
گوشی بخرم، انتخاب کنم، سر و کله بزنم، یک وضعی. بعد برگشتیم خانه، گرفت
جلوم، گفت مال تو بود. خیلی درد داشت که اینقدر شیرین است.
بابام
آمد و من یک بار بیشتر ندیدمش. گیج هزارتا قرص و گلودرد و گوش ِ چرکی.
جمعه ظهر از خواب پریدم، زنگ زدم ببینم کجان، گفت داریم برمیگردیم. باید
چمدان ببندم. دلتنگ خودم هستم. حیف که نمیدانم کجا رفته.
2 commentaires:
پاراگراف دوم رو با تکبیر بلند تایید میکنم . فیلتر شدم به مبارکی و میمنت . سر که نمیزنی اما آدرس جدید رو گذاشتم برات که اگه کسی تو تهران مزاحمت شد به این آدرس مراجعه کنی
چی چی و سر نمیزنی؟ خدا گوگلریدر رو فکر میکنی برای چی آفریده؟ دیدم اتفاقاً و اولین عکسالعملم این بود که: نه که خیلی هم مینویسی.
بیشتر بنویس لامصب. بذار زحمت برادران نتیجهای داشته باشه لااقل :|
Enregistrer un commentaire