زبون شیرین فارسی برای ام اس عجیب هولناکه. تکتک کلمههاش. از تعریفاش گرفته تا علائم و کنترل حتی.
«ام اس یک بیماری مزمن تحلیلبرنده و غیرقابل پیشبینی است که به طور اتفاقی به مغز و نخاع حمله میکند.»
«بیرمقی محدودكنندهی زندگی ۸۵% از بیماران مبتلا به ام اس است.»
«کرختی یکی از عوامل شایع در ام اس بوده و معمولا علامتی ازاردهنده است تا مشکلی جدی.»
اوایل اوضاع بهتر بود. بار سنگین معنای کلمهها توی زندگی رومزه خودشون رو نشون نداده بودن. چندتا قول و قرارِ نگفته با خودم گذاشته بودم؛ غصهی چیزی که اتفاق نیفتاده رو نخورم، گیر کلیشهها نیفتم، نذارم حسام به بیماری محدودم کنه. چه ابلهی بودم که ساده گرفتم همهچی رو. الان روز به روز دارم بدتر میشم؛ نه بدترِ واقعی، بدترِ آزاردهنده، فکر و خیالهای خزنده و موذی سراغم اومدهان و تحمل خودم، خودِ بیمارم روز به روز سختتر میشه. روزهام دو جور شدهان، روز تزریق و صبح روز بعد: بدون وقفه، بدون تعطیلی، بدون مرخصی. روز تزریق از صبح توی فکرشام. مرور میکنم که امروز نوبت تزریق روی کدوم ناحیه از کدوم عضوه، مرتب حواسم به ساعته، به این که فشار نیارم تا راحت بیدار بمونم، از سر شب یادآوری میکنم که یه ساعت قبل از تزریق آمپول رو از یخچال بیرون بیارم، و بعد تزریق. مشکل جسمیِ نامعمولی ندارم. درد، صبح روز بعد میاد. توی جمجمه شدیدتره و باقیِ جاها، ملایم و قابل تحمل. گاهی کمر، گاهی ساق پا. میچرخه و میشینه. گاهی به هم میریزه. امروز به هم ریخته. روز تزریق درد ندارم معمولاً؛ امروز دارم. دارم و روز آفتابی سیاهتر از همیشه است.
*تابلوی جیغِ ادوارد مونک. اگه میخواستم داخلِ ذهنام رو بکشم، بهتر از این نمیشد.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire