سلف کوکد پيتزامو برميدارم با يه بطري دوغ گنده و کتاب و سيگار و بالش، منتقل ميشم جلوي شومينه.
lundi, novembre 10, 2008
samedi, novembre 08, 2008
الف. شکلات خوشمزه ميخورم.
ب. دندانخراب شدهام.
پ. فرانسويها، به ميمنت حضور مستدام ِ افريقايي-عربها در کشورشان، دقيقاً، دقيقاً، دقيقاً ميگويند انشاءالله. فکرش را بکنيد آدم نميتواند از دست اين چيزها فرار کند.
ت. براي دستور چيزکيک،به همان لينک ِ دو پست قبل مراجعه کنيد. ما کرديم، شد. و همانا چيزکيک دري از درهاي بهشت است.
ث. ديشب نشستيم برنامهريزي کرديم کي برويم کجاي خارج، چه درسي بخوانيم. برنامهريزي نکرديم بعدش برگرديم يا نه. من دوست دارم برگرديم.
ج. پسانداز ميکنيم. (صدا، صداي ايمان است، شب ِ عروسي، وقت ِ راه اشتباه رفتن و تصحيح کردن: دور ميزنيم. و فکر کن که د.ب پشت سرمان بود.)
چ. همينجوري خواستم بنويسم به حرف ِ چ. بچه که بوديم، کتابي ميخوانديم تحت عنواني که خاطرم نيست. يکسري بچههاي کنسروي بودند. يکجايي شروع ميکردند طبق حروف الفبا فحش دادن و مترجم کار ِ درخشاني ارائه داده بود: آدمعوضي، احمق، بچهننه، پررو... باقياش يادم نيست. ولي نه گمانم جاکش و چلمنگ و نسناس و ديوث و اينها را داشت. اسمش چي بود خدا؟
jeudi, novembre 06, 2008

شب ِ جمعهاي هوس کرديم چيزکيک بپزيم به سبک ِ همان چيزکيکي که چندلر و ريچل از پيرزن همسايه ميدزديدند. کي فکرش را ميکرد که نجف براي اولين بار دستمان را بگذارد توي پوست گردو و توي سي هزار تومان کتاب ِ آشپزياش، دستور ِ چيزکيک ِ مطلوب نداشته باشد؟
توي ويکيهاو دستورهاي خوبي پيدا کرديم با ويدئو و تشکيلات. گفتيم يک سري هم به سايتهاي وطني بزنيم ببينيم چيز ديگري هست يا نه. يکي از نتايج جستجو، تصادفاً به نظر آن دسري ميآمد که ريچل درست کرده بود. خودتان ببينيد:
طرز تهیه: حبوبات را قبلن خیس می کنیم و بعد آنرا با گوشت و پیاز سرخ کرده و زردچوبه و نمک و فلفل ... به مايع چنگال مي زنيم اگر نچسبيد، چيز كيك شما آماده است . ...
mardi, novembre 04, 2008
نه تنها کردان را با تيپا انداختند بيرون،
و به قول نيکآهنگ گندشان را هرچند با آفتابه، شستند،
بلکه اين دختر سوسوليهاي دانشگاه ِ ما که با ماشين ميآيند و ميروند، از امروز و بلکه هم ديروز شروع به استعمال تبرج کردهاند.
و اين نشان ميدهد که ما جماعت، بيش از ضرورت، طرفدار تجملايم، و اين که تجملمان را توي چشم مردم کنيم.
samedi, novembre 01, 2008
بيست و چهار ساعت در خواب و بيداري
خسته ميرسم خانه. چشمهام تو را کم دارند. تنم تو را کم دارد. تمام ديشب را شمردم. تمام امروز را شمردم. شبم را شمردم. روزم را شمردم. بيتويي را شمردم تا تو. هنوز نيامدهاي.
ميروم توي حمام. بوي دوريات را از تنم ميشويم.
ميروم توي حمام. بوي دوريات را از تنم ميشويم.
Inscription à :
Articles (Atom)