يه پايگاه بسيج بالاي ميدون آزادي بوده. وقتي مردم اونجا بودن، تير هوايي ميزنن. مردم اعتراض و سنگاندازي ميکنند. اونها مردم رو به رگبار ميبندند. ظاهراً ده نفر کشته شدند، ولي آمار دقيق نيست. مردم ساختمان بسيج، و بسيجيا ساختمونهاي ديگه رو به آتيش کشيدند. اين رو يکي از بچههايي گفت که اونجاها بوده.
lundi, juin 15, 2009
ماجراي اون بابا رو شنيدين که رفته بود مکه، بعد ديده بود شلوغه، زيارت نرفته بود؟ اون منم که از چهارراه وليعصر همراه جمعيت رفتم و مترو شادمان خسته شدم برگشتم.
جمعيت به شدت زياد بود. تقريباً خوب ميتونستن خودشون رو کنترل کنن و شعار ندن. فقط عين گاو همديگه رو هل ميدادن! آقا من نميدونم، وقتي دو کيلومتر جمعيته که سر و تهاش معلوم نيست، هل ميدي که چي؟
يگان ويژه خيلي کم بود. کاري به مردم نداشتن و نون و ماست خودشون رو ميخوردن. يه ماشين هم هر نيم ساعت يه بار از خط بيآرتي رد ميشد که ملت يه سريشون به داد و فرياد و شعار دادن ميافتاد، يه عده به هيس و ساکت و خفهشو. همه هم متفقاً هجوم ميبردن به اون سمت که ببينناش.
ظاهراً فردا پنج عصر وليعصر دوباره قراره جمع بشيم.
dimanche, juin 14, 2009
حامیان میرحسین موسوی فردا دوشنبه از ساعت 16 تا 18 در سراسر كشور راهپیمایی می كنند. در تهران این راهپیمایی از میدان انقلاب تهران به سوی میدان آزادی انجام می شود و میرحسین خود پیشاپیش راهپیمایان خواهد بود. این خبر را رییس ستاد میرحسین موسوی اعلام كرد.
جناب آقای محصولی وزیر كشور
با سلام
به استحضار می رساند جمعی از مردم در اعتراض به شیوه انتخابات درصددند روز دوشنبه 25/3/88 ساعت 4 بعد از ظهر راهپیمایی آرام در سراسر كشور برگزار نمایند ، خواهشمند است نسبت به صدور مجوز اقدام نمائید.لازم به یادآوری است مسیر راهپیمایی در تهران از میدان انقلاب تا آزادی به همراه سخنرانی جناب آقای میرحسین موسوی در میدان آزادی است.
با تشكر
24/3/88
بهزادیان نژاد
رییس ستاد میرحسین موسوی
ديشب اينترنت کند بود، نشد بنويسم. از دستآوردهاي رئيسجمهور مردمي است لابد که فکر ميکند مردم بالاي 64k لازم ندارند.
ما حوالي ِ هفت بعدازظهر بود که رسيديم ميدان ونک. شلوغ بود. مردم ايستاده بودند، اما کاري نميکردند. نيروي انتظامي بود. پايين اما، بعد از پارک ساعي، ديگر ميشد دسته دسته گارد ويژه را ديد که گوشه و کنار براي خودشان خستگي در ميکنند. جوان بودند. وحشي بودند و وقتي دسته دسته براي ترساندن مردم راه ميرفتند، عين اورکهاي سائورون بودند. عين خودشان. تخت طاووس به پايين ديگر موتور سوخته بود کنار جوب و شيشههاي شکسته توي پيادهرو. مردم را متفرق ميکردند. آنجا هم شلوغ بود، ولي تنشهاي اصلي گذشته بود. تا ده مانديم وليعصر. جز يکي دو گروه پراکنده کسي شعار نداد و اعتراض نکرد. لباسشخصيهاي چماق به دست ِ موتورسوار، مردم ِ معترض ِ خاموش را متفرق ميکردند. تعدادشان خيلي زياد بود. زيادتر از گاردهاي وپژه حتي. «برادر ارتشي، چرا برادرکشي» هم نميشد براشان خواند. اينها نميفهميدند. اينها از مردم نبودند.
برگشتن، پسري توي تاکسي ميگفت مطهري چند نفر را با تير زدهاند. ميگفت خيلي شلوغ بود. ميگفت رحم نداشتند. هيجانزده بود. توي راه، دم ِ چند خوابگاه پسرانه شلوغ بود. آنهايي که بيرون بودند شيشه ميشکستند و آنهايي که داخل پشت ِ در ِ بسته بودند، پاي پنجرهها شعار ميدادند. جاهاي خلوتتر، گارد ويژه و نيروي انتظامي نبود ديگر. پسربچههاي شانزده تا بيست ساله، با لباس شخصي و باتوم، توي هر محله ديده ميشدند. سلام بچههاي بسيج مسجد محل. سلام مادرهايي که پسرهاتان را ميفرستيد برادرهاشان را کتک بزنند.
ميگويند هاشمي و موسوي توي خانههاشان زندانياند. فيسبوک و يوتيوب و توييتر هم روي همهي خبرگزاريها فيلتر شدند. اساماسها هنوز قطع بود و ايرانسل آنتن نداشت. رئيسجمهور مردمي توي تلويزيون به مردم تبريک گفت و فاطمه رجبي ما را کودتاچي خواند. ما را.
samedi, juin 13, 2009
mardi, mai 26, 2009
سلام.
من امروز دقيقاً سه ساعت و هفده دقيقه توي دانشگاه علاف شدم تا معلم مکالمهام بيايد يک سري تکاليفي که در طول ترم انجام داده بوديم و صحيح کرده بود و نکرده بود علامت بزند و روز امتحان به من گفته بود بيار، بهاش بدم. معلمم آمد. سرش را انداخت پايين رفت توي کلاس. صداش که کردم جواب نداد. ايستادم دم در، يک نگاه بهم انداخت و رويش را برگرداند و درس دادنش را شروع کرد. من الان عصبانيام و حالم بد است و دارم گريه ميکنم.
خدافظ.
Inscription à :
Articles (Atom)