mardi, mai 26, 2009

سلام.
من امروز دقيقاً سه ساعت و هفده دقيقه توي دانشگاه علاف شدم تا معلم مکالمه‌ام بيايد يک سري تکاليفي که در طول ترم انجام داده بوديم و صحيح کرده بود و نکرده بود علامت بزند و روز امتحان به من گفته بود بيار، به‌اش بدم. معلمم آمد. سرش را انداخت پايين رفت توي کلاس. صداش که کردم جواب نداد. ايستادم دم در، يک نگاه بهم انداخت و رويش را برگرداند و درس دادنش را شروع کرد. من الان عصباني‌ام و حالم بد است و دارم گريه مي‌کنم.
خدافظ.

Aucun commentaire: