از ظهر که شنیدم، هی با خودم کلنجار رفتم که این را بنویسم؟ ننویسم؟ راست است؟ راست نیست؟ ساختهاند؟ واقعی است؟ ایرادهایی که بهاش وارد است چه جوابی دارد؟ مینویسم، قضاوت برای خواننده.
آشنای ِ پدر ِ دوست ِ برادرم. لنج دارد. گاهی میزند به خلیج. من نمیدانم کجا میرود و کارش چیست. همین اواخر، یک جایی وسط آب، هلیکوپتر نظامی میآید کیسهای برزنتی را پرت میکند پایین. کنجکاو میشوند، از آب میگیرند و در ِ بستهاش را باز میکنند. سه جوان ِ نیمهجان ِ مدهوش هنوز زنده. بهشان میرسند. دانشجو بودهاند. خانوادههاشان را خبر، و راهیشان میکنند.
راست است؟
dimanche, août 16, 2009
vendredi, août 14, 2009
samedi, août 01, 2009
- با آن که آقای خ. آنوقتها خیلی به من امید داشت، من هیچوقت هیچچیز نشدم.
- من امروز احساس کردم آن داستان ِ موراویام.
- آب اهواز کثیف است. خیلی کثیف است. کثافت است اصلاً. آدم بود، برمیگشتیم که بوش بهمان نخورد.
- آقای فلانی، من خیلی خوشحالم که شما مردید. من از شما تشکر میکنم. بابت مرگ شماست که تمام ِ امروز، یک لبخند گنده روی لبهام کش میآید و تمام نمیشود.
- من امروز احساس کردم آن داستان ِ موراویام.
- آب اهواز کثیف است. خیلی کثیف است. کثافت است اصلاً. آدم بود، برمیگشتیم که بوش بهمان نخورد.
- آقای فلانی، من خیلی خوشحالم که شما مردید. من از شما تشکر میکنم. بابت مرگ شماست که تمام ِ امروز، یک لبخند گنده روی لبهام کش میآید و تمام نمیشود.
samedi, juillet 25, 2009
mardi, juillet 21, 2009
mardi, juillet 14, 2009
شبانهي مستي (1)
ميگه: تو هم يه پيک بخور.
من نميخورم.
سيگار توي دستمه.
اون دوتا توي بغل همديگهان.
من نشستم روبهروش
سيگار ميکشم
ليوان رو ميگيره بالا و ميگه به سلامتي
ميگم نوش
اون هي مشروب ميخوره
هي مشروب ميخوره
اون دوتا هنوز توي بغل همديگهان
سيگاره داره توي دست ِ من خاکستر ميشه.
samedi, juillet 11, 2009
فرانچسکو حالا ديگر فقط گونههايم را ميبوسيد. زماني فقط لبهايم را ميبوسيد و نوع ديگري را بلد نبود. بعد، فقط موقعي لبهايم را ميبوسيد که شب به من نزديک ميشد، و بعد عادت کرديم در رختخواب کتاب بخوانيم و ديگر اصلاً مرا نبوسيد. او ديگر از عشق خود نسبت به من حرفي نميزد. شايد به نظرش عملي احمقانه ميرسيد، ولي عشق چيزي است که مدام احتياج داري بيانش کني و مدام دلت ميخواهد دربارهاش بشنوي. من ديگر نميدانستم در باطن او چه ميگذرد. فقط ميدانستم کي گرسنه است، کي تشنه است، کي خوابش گرفته، کي به پول احتياج دارد و کي گرفتار مسائل سياسي خود است.
از طرف او، آلبا دسس پدس
از طرف او، آلبا دسس پدس
Inscription à :
Articles (Atom)