mercredi, novembre 23, 2005

عزم آن دارم كه امشب نيمه‌مست
پاي‌كوبان، شيشه‌ي دردي به دست
سر به بازار قلندر بر نهم
وز پي ساغر ببازم هر چه هست
تا كي از تزوير باشم رهنماي
تا كي از پندار باشم خودپرست
پرده‌ي پندار مي‌بايد دريد
توبه‌ي تزوير مي‌بايد شكست

مي‌دوني چيه؟ از ديشب دارم فکر مي‌کنم اين‌جا چي بنويسم، بعد فقط اينو دلم مي‌خواد بنويسم که آريانا، وقتي ازش مي‌پرسن: دوست داري اسم ني‌ني ِ جديد رو چي بذاريم؟ جواب مي‌ده: علي بزرگه! حالا علي کوچيکه کيه توي دل بچه‌ام، خدا مي‌دونه!
تازه اميررضا هم اسم علي رو پسند کرده.

Aucun commentaire: