افسرده ميرم سر قرار: جلوي بانک ملت.
حاجي پنج دقيقه قبل از اين که از دفتر بيايم بيرون، زنگ زده بود به آقاي نون. سلام، احوالپرسي، بعد: خانوادهي محترم خوب هستند؟ بعد: کوچولوهاتون خوب هستند؟
اين يعني که آقاي نون زن داره و زنش با لفظ خانواده مورد خطاب قرار ميگيره (خوب که حاجي نپرسيد: منزل خوب هستند؟!) و تازه کوچولو هم دارند!
اه. اين هم شد شانس که ما نداريم؟!
دلم ميخواد براش تعريف کنم،
ولي احتمالاً سرم رو ميکنه ميفرسته براي خانواده.
که: حالا اين يعني چه که براي صداي مردي از خودت عشق در کردي؟!
البته با چماق ِ مربوطه!
حاجي پنج دقيقه قبل از اين که از دفتر بيايم بيرون، زنگ زده بود به آقاي نون. سلام، احوالپرسي، بعد: خانوادهي محترم خوب هستند؟ بعد: کوچولوهاتون خوب هستند؟
اين يعني که آقاي نون زن داره و زنش با لفظ خانواده مورد خطاب قرار ميگيره (خوب که حاجي نپرسيد: منزل خوب هستند؟!) و تازه کوچولو هم دارند!
اه. اين هم شد شانس که ما نداريم؟!
دلم ميخواد براش تعريف کنم،
ولي احتمالاً سرم رو ميکنه ميفرسته براي خانواده.
که: حالا اين يعني چه که براي صداي مردي از خودت عشق در کردي؟!
البته با چماق ِ مربوطه!