اول. صروات میفرستیم، کامپیوترمان درست شد! بنشینیم پای تحقیق دکتر، قالب وبلاگ، ویرایش استاد و پروژهی زبان.
دوم. امتحان فرهنگ و اقوام ایران زمین، نمود ما را. اول که دخل ما را آوردند که گذاشتندش دو روز بعدِ امتحانِ صنعت، بعد که تعطیل شد، هیچکس نبود که جواب تلفن بدهد بگوید افتاده هفتهی بعد یا نه، دوشنبهاش فهمیدیم که افتاده هفتهی بعد، و فرداش یک نمونه سوالهایی دادند دستمان بدتر از عربیِ کنکور.
سوم. حاجیهادی که میگوید برامان برنامهی بازدید از موزه و کاخ گذاشته، میافتیم به قر و قمیش بس که خوشخوشانمان میشود. پنج دقیقه بعدش دو پاره میشویم. استاد خیلی زیاد فرمودهاند که فک و فامیلتان را هیچ وقت با خودتان نبرید تور، و ما خودمان را سبک نمیکنیم که بپرسیم، اما چه میشد این جگرمان را هم با خودمان میبردیم؟
چهارم. خیلی خودمان را تحویل گرفتیم رفتیم خدا تومن دادیم یک جفت کفش دیگر هم برای باشگاه گرفتیم. تا فلانمان دارد جز میزند.
پنجم. خدایا شکر، بالاخره فهمیدیم خیابون فاطمی چه خبره!
ششم. این پرسهپولیس را آنقدر دوست میداشتیم، آنقدر دوست میداشتیم...
هفتم. خوشبختیم.
1 commentaire:
نمودید ما را با این امتحانتان عزیز خوشبخت گُنگِشتَک!
Enregistrer un commentaire