lundi, mars 30, 2009

شير آب چکه مي‌کرد و ظرف‌هاي شام نشسته مانده بود توي ظرف‌شويي. پا شدم يک گوشه يادداشت کنم دوتا حوله‌ي کوچک بگيرم براي توي دستشويي و ديگر خوابم نبرد. نمي‌دانم چه کار کنم. نه کاري دارم، نه کتاب ِ جديدي، نه حوصله‌اي براي درس خواندن. کاش مي‌رفتم. هرکجا.

Aucun commentaire: