از وقتی که پسردائی محض ِ تعطیلی ِ یکشنبه، مرخصی گرفت و آمد دو روز اینجا خورد و خوابید، تو فکر بودم شمهای از اخلاق و رفتارش را بنویسم. تنبلی کردم تا امشب دوباره ناغافل پیدایش شد که: «سه روز مرخصی گرفتهام» و لابد آمده صلهی رحم کند. حالا هی ما تحمل ِ افادههاش را میکنیم و هی از رو نمیرود که نمیرود. آمده تا شنبه اینجا بخورد، بخوابد و تلویزیون تماشا کند. ساعت به ساعت انتظار چای دارد و مدام هم میگوید قصد مزاحمت ندارد و نباید خودمان را به خاطرش توی زحمت بیندازیم. کفریام. کلی برای این تعطیلی ِ آخر ِ هفته نقشه کشیده بودم. فعلاً هم که situation نامیزان است. برادره هنوز نیامده، پسردائی رفته حمام. من هم خ س ت ه ا م. غر، غر، غر!
17 commentaires:
پس بهتره من هيچي نگم و اينجا رو در سکوت ترک کنم! تا ترکش ِ غرغرهايتان بهم اصابت نکند!
الهی خدا بهت صبر بده جانم!
میهمان گرچه عزیز است ولی همچو نفس
خفه می سازد اگر آید و بیرون نرود
یادم باشه اگه دعوتم کردی نیام!
ما استاد بیرون کردن افراد از خانه امان هستیما!
کمک نمی خوای؟
بابا اين بيچاره که هي داره مي گه قصدِ مزاحمت نداره، لابد نداره ديگه!
امان از مهمون ناخونده! اه اه
ای بابا مارو بگو میخواستیم اخر هفته بیایم اونجا
hamoom chi kar
قصد دیگه ای داره مثلا دق مرگ کردن یه گراز
مهمون حبيب خداست:ي
aman az mehman e nakhande !
باز تو بی خودی پینگ شدی؟
جینده جان بجای این حرفها بیا بنشین سرش! کسی ندونه ما که میدونیم تو کی هستی!
bemiram barat hedi jonam....akh ke darbast mifahmam chi mikeshi...
sabre ayob barat az khoda talab mikonam .....
میهمان گرچه عزیز است ولی همچو نفس
خفه سازد اگر آید بیرون نرود
migan hamedaniya khasisan toam shenidi?
Enregistrer un commentaire