lundi, janvier 01, 2007

دوستان فرموده‌ن فرازهایی از زندگی متاهلی رو ذکر کنم. من یک ساعت و نیمه دارم می‌نویسم و پاک می‌کنم و می‌نویسم و پاک می‌کنم. راستش هیچ توصیفی واضح‌تر و عریان‌تر از این پیدا نمی‌کنم که از عقد به این‌ور، ما با هم نخوابیدیم.

10 commentaires:

Anonyme a dit…

حالا از کجا فهمیدی که دوستان منظورشون همخوابگی بوده ؟
کلی جنبه های مثبت و منفی دیگه هم داره این ازدواج
راستی من دیر دیدم این خبر وصلت شما رو همین جا تبریک میگم با همه آرزوهای خوب

Anonyme a dit…

همينه ديگه! آدماي متأهل اينقده گرفتاري و بدبختي دارن که اصلا نمي‌تونن بخوابن ديگه:))

Unknown a dit…

دقت کردي که بنده بالاخره با کلي بدبختي و سيريش شدن، توانستم اينجا کامنت ارائه کنم؟;;)

صورتکِ خیالی a dit…

زکی نه بیاین بخوابین هم!
آدم این همه تلاش میکنه ازدواج میکنه برسه به عشقش ، اونم همچین معاده ء آسمانی بعد بره بخوابه؟
بانو ، حالا ما به جهنم دامادتون یه عمر خوابیده خوابتون رو دیده حالا دیگه وقت بیداری و استفاده اس!!!

Anonyme a dit…

:)))))))))))))!
ay val baba!

شقايق a dit…

yani faraz az in mohem tar nabood vaghean, merC vase hoshdar! :D

Anonyme a dit…

اون که سهله عزيزم! بعد از عقد، يه آبِ خوش از گلومون پايين نرفته!

Anonyme a dit…

خلاصه زندگی مشترک همون ریختن و پاک کردنه:)

Anonyme a dit…

eybaba! kheyli bade ke intori!monsaref shodam az oozdivaj!:D

Anonyme a dit…

نمي‌دونم بعد از مثلا دو سه سال وضع چطوره و دليلي هست واسه كامنت گذاشتن؟ ولي خب بعضي از اين حرفاي دل بدجوري به دل مي‌شينه، هي دارم مي‌خونم و تموم نمي‌شه. نتونستم واسه اين كامنت نذارم و ذوق نكنم كه چه خوب كه راحت و بي‌تشويش مي‌نويسي...