بيلبو گفت: ولي...
گندالف گفت: براي آن وقت نداريم.
- اما...
براي آن هم وقت نداريم. عجله کن.
اين حکايت وبلاگ نويسي من است. ميخواستم از belle de jour بنويسم با امروز که ميخواهم يک کمي رک باشم با رئيس و ديروز که اينقدر انرژي منفي داشتم. براي هيچ کدامشان وقت نيست. بايد بدوم کلاه و شنلم را هم از دوالين بگيرم!
------------------------------------
اين پست ديروز صبح من بود. حالا گمانم يک کمي وقت دارم يک چيزهايي اضافه کنم.
------------------------------------
هاه. من يکشنبه آنقدر حس منفي داشتم که دوشنبه اصلاً رفتم که خوش بگذرانم. تا رسيدم آنجا بچهها باز شلوغکاري راه انداخته بودند. قاطي شديم تا معلم زبان آمد. بين دو نيمه رفتيم توي ايوان مشرف به باغ با مريم سيگار کشيديم و با هادي گپ زديم. معلم جغرافي که نيامد، من يکي که خودم را خفه کردم. يک کمي از اين قالب بچهخرخوانِ رديف اول نشين آمدم بيرون و قاطي بچهها شدم. آخر سر هم نشستيم توي ماشين با سارا و ايمان شلوغبازي کرديم تا ونک. پياده که شدم، هدفون گذاشتم توي گوشم و سرم را تکيه دادم به شيشهي اتوبوس. دوست داشتم روزم را.
------------------------------------
اين جوجوي ما مريض شده و کلي تب و لرز دارد. آمپول که زد تازه سر حال آمد و حالا بعد از يک چرت پا شده ورجه وورجه ميکند و سيگار ميگيراند و به کارهاش ميرسد. الهي بگردم، خيس عرق با پليور و پتو جلوي شومينه دراز کشيده بود و ميلرزيد. دفتر و کلاس را پيچاندم آمدم برويم دکتر. با کاستي که ميخواست و کتابهايي که ميخواستم. يک ع ا ل م ه کتاب خفن خوب گرفتهام براي خودمان. کلي حالم خوب است.
------------------------------------
هان غلط نکنم ايمان ديشب طلسمي چيزي بسته. بس که هي نشست گفت عليرضا اينطور، عليرضا آنطور. -اينها خيال ميکردند ما هيچ نسبتي نداريم، بعد من روشنشان کردم که ما خيلي هم متناسبايم!-
------------------------------------
پا شم برم نشستم اينجا هي فيلم ميذارم دانلود شه.
گندالف گفت: براي آن وقت نداريم.
- اما...
براي آن هم وقت نداريم. عجله کن.
اين حکايت وبلاگ نويسي من است. ميخواستم از belle de jour بنويسم با امروز که ميخواهم يک کمي رک باشم با رئيس و ديروز که اينقدر انرژي منفي داشتم. براي هيچ کدامشان وقت نيست. بايد بدوم کلاه و شنلم را هم از دوالين بگيرم!
------------------------------------
اين پست ديروز صبح من بود. حالا گمانم يک کمي وقت دارم يک چيزهايي اضافه کنم.
------------------------------------
هاه. من يکشنبه آنقدر حس منفي داشتم که دوشنبه اصلاً رفتم که خوش بگذرانم. تا رسيدم آنجا بچهها باز شلوغکاري راه انداخته بودند. قاطي شديم تا معلم زبان آمد. بين دو نيمه رفتيم توي ايوان مشرف به باغ با مريم سيگار کشيديم و با هادي گپ زديم. معلم جغرافي که نيامد، من يکي که خودم را خفه کردم. يک کمي از اين قالب بچهخرخوانِ رديف اول نشين آمدم بيرون و قاطي بچهها شدم. آخر سر هم نشستيم توي ماشين با سارا و ايمان شلوغبازي کرديم تا ونک. پياده که شدم، هدفون گذاشتم توي گوشم و سرم را تکيه دادم به شيشهي اتوبوس. دوست داشتم روزم را.
------------------------------------
اين جوجوي ما مريض شده و کلي تب و لرز دارد. آمپول که زد تازه سر حال آمد و حالا بعد از يک چرت پا شده ورجه وورجه ميکند و سيگار ميگيراند و به کارهاش ميرسد. الهي بگردم، خيس عرق با پليور و پتو جلوي شومينه دراز کشيده بود و ميلرزيد. دفتر و کلاس را پيچاندم آمدم برويم دکتر. با کاستي که ميخواست و کتابهايي که ميخواستم. يک ع ا ل م ه کتاب خفن خوب گرفتهام براي خودمان. کلي حالم خوب است.
------------------------------------
هان غلط نکنم ايمان ديشب طلسمي چيزي بسته. بس که هي نشست گفت عليرضا اينطور، عليرضا آنطور. -اينها خيال ميکردند ما هيچ نسبتي نداريم، بعد من روشنشان کردم که ما خيلي هم متناسبايم!-
------------------------------------
پا شم برم نشستم اينجا هي فيلم ميذارم دانلود شه.
3 commentaires:
چقدر اونجا شلوغ پلوغه. منم دلم لک زده واسه چندتا کتاب درست حسابی و یه کوچولو وقت کتاب خوندن.
راستی اینجا چجوری می شه آدرس بلاگ گذاشت اگه گوگل/بلاگر نداشته باشی؟
hameye webloget o khoonda, nemidoonam chera ezdevajet yehooyi enghadr zad too zowgham fek konam montazer e ye kam adventure e bishtari boodam
take care
aali minevisi , mishe hamasho tasvir kard, khosham umad azat
Enregistrer un commentaire