اي خدا فک کن من جلسهي نقد مفيدآقا رو از دست داده باشم! فک کن برم سر کلاس حاجيهادي و چرت بزنم و افاضات فضل فروشانه کنم بلکه از من خوشش بياد منو تو يکي برنامه بکنه اسيستنت خودش؛ بعد دعواي آقاي صاد و آقاي ميم رو از دست داده باشم. اونم دعوايي که به قول منبع ناموثق، فحشهاي ناموسي داشت! اين منبع ناموثق البته اميره که از اون جهت ناموثقه که -في المثل- درِ خونهي ما وانمود ميکنه از ادارهي فاضلاب اومده واسه بازديد لولهکشي.
ولي اين دعواهه حيف بود. فک کن من به عمرم دوبار اين آقاهه ميم رو ديدهام، هر دوبار هم گفتهام اه اه! حالا يکي پيدا شده باهاش فحش و فحشکاري ناموسي راه انداخته! اونم کي، آقاي صاد که اينقدر ملايمه. تازه آقاي ب آقاي الف رو با يکي ديگه اشتباه گرفته و وسط جمع ابراز ادب هم کرده! نچ نچ نچ، من اين جلسهها رو حتماً بايد برم.
رفتم تو او مغازه خوشگله، بيست دقيقه در و ديوارو نگاه کردم، آخرش هم هيچي نگرفتم. از مغازه که زدم بيرون، فکر کردم هيچي نبود که خريدنش حالمو خوب کنه.
کتاب ولي کرد، مث هميشه. کلي کتاب خريدم. اين مارکزه رو هم دارم ميخونم. هرچند، کتاب هنوز واسه من چيزيه که رو کاغذ باشه و بغلش کني. (اون بغل کردن خيلي نکتهي مهميه. من با تموم وجودم آدم لمسياي هستم.)
نقل قول آقاي همسر بعد از گفتن اينکه با آقاي صاد نميشه به اين راحتي کنار اومد: من با آقاي صاد کنار ميام، من با هر جونوري کنار ميام.
داريم کتابخونهمونو با ديد انتقادي بررسي ميکنيم (مامان اينا قراره بيان بقيهي کلي کتابامو بيارن) به اين نتيجه ميرسيم که ژانر فهيمه رحيمي توش کم داريم. ميگم: ايشالله کتاب بچه ترکه رو بياريم بذاريم تو اين قفسه کتاب... و اشاره ميکنم به شومينه. واقعاً از اين بشر نفرت دارم. ميفرمايند: تمام شب را عملاً نتوانسته بود بخوابد. نيمههاي شب برخاسته و جغدي را که در باغچهي خانهشان پيوسته آواز نحسي سر ميداد، با ضربهي سنگي به طرز دهشتناکي کشت.
ولي اين دعواهه حيف بود. فک کن من به عمرم دوبار اين آقاهه ميم رو ديدهام، هر دوبار هم گفتهام اه اه! حالا يکي پيدا شده باهاش فحش و فحشکاري ناموسي راه انداخته! اونم کي، آقاي صاد که اينقدر ملايمه. تازه آقاي ب آقاي الف رو با يکي ديگه اشتباه گرفته و وسط جمع ابراز ادب هم کرده! نچ نچ نچ، من اين جلسهها رو حتماً بايد برم.
رفتم تو او مغازه خوشگله، بيست دقيقه در و ديوارو نگاه کردم، آخرش هم هيچي نگرفتم. از مغازه که زدم بيرون، فکر کردم هيچي نبود که خريدنش حالمو خوب کنه.
کتاب ولي کرد، مث هميشه. کلي کتاب خريدم. اين مارکزه رو هم دارم ميخونم. هرچند، کتاب هنوز واسه من چيزيه که رو کاغذ باشه و بغلش کني. (اون بغل کردن خيلي نکتهي مهميه. من با تموم وجودم آدم لمسياي هستم.)
نقل قول آقاي همسر بعد از گفتن اينکه با آقاي صاد نميشه به اين راحتي کنار اومد: من با آقاي صاد کنار ميام، من با هر جونوري کنار ميام.
داريم کتابخونهمونو با ديد انتقادي بررسي ميکنيم (مامان اينا قراره بيان بقيهي کلي کتابامو بيارن) به اين نتيجه ميرسيم که ژانر فهيمه رحيمي توش کم داريم. ميگم: ايشالله کتاب بچه ترکه رو بياريم بذاريم تو اين قفسه کتاب... و اشاره ميکنم به شومينه. واقعاً از اين بشر نفرت دارم. ميفرمايند: تمام شب را عملاً نتوانسته بود بخوابد. نيمههاي شب برخاسته و جغدي را که در باغچهي خانهشان پيوسته آواز نحسي سر ميداد، با ضربهي سنگي به طرز دهشتناکي کشت.
2 commentaires:
آقاي صاد و آقاي ميم؟ دعوا؟ بايد جالب باشه! اصلاً از اين به بعد از اين برنامهها بود، زودتر بهم خبر بده عزيز که به جات برم :D
دلمون خاستت!
Enregistrer un commentaire