سرما که کلي خوردهام، ولي دلم نمياد Candy رو ببينم بس که هيت لجر مرده. :(
jeudi, janvier 31, 2008
lundi, janvier 28, 2008
من اصولاً نامجو گوش نمیدم. دلیلش هم سادهاس. وقتی توی مودی باشم که بتونم نامجو گوش کنم، یا بیژنی گوش میدم، یا کامکارها. فقط توی یه دوره گوش دادهام، اونم یه مدتی بود توی دفتر که حوصله نداشتم فایل ببرم، نامجو گوش میدادم، چون میخواستم جلوی آقای میم آدم بافرهنگ و باشعوری جلوه کنم که به موسیقی خاص علاقمنده. بعدشم کلاً خیط شدم چون یه بار با یه حالت زنندهای گفت نامجو گوش نمیدم که من گفتم ای داد بیداد، اینقدر بدش میومد چرا زودتر نگفته بود من یه چیز دیگه گوش بدم.
اصولاً از اونجایی که اینروزا به شدت سرم شلوغه، مدل وبلاگخونیام اینجوریه که هفته هیچی، بعد میام چارتا پیج باز میکنم، از آخر تا اول میخونم.
این بود که امروز دنبال اون آهنگه که یلداهه اون پایین پایینا نوشته بود گشتم و بعد یهو هوس کردم همه رو گوش بدم و الان کلی تو هوای اون روزهام. عین خبالم هم نیست که دوازده گذشته و میخواستم قبل ِ کلاس پاشم ظرفا رو بشورم.
الان غصهمه. نمیشد با «یه یار خوشگلی دارم، خوش آب و گلی دارم، همهاش منو میآزارم، گوش نمیده به من- نه که نمیدم» ادعای فرهیختگیام میشد؟!
کاش عاشقت بودم...
دبیرستان که میرفتم، هیچ فکرش را هم نمیکردم که روزی به محتوای آن کتاب تاریخ دویست صفحهای علاقهمند بشوم. همهماند همینطور بودیم. شب امتحان خواندیم و تمام. تفریحمان هم ادای معلم درآوردن بود که سینها را میکشید. گمانم نگهاش هم نداشتم. یا نگه داشتناش فقط تا قبل ِ کنکور کشید که همهی کتابهای اضافیام را ریختم دور.
حالا همهی تاریخ این سرزمین مرا جذب خودش میکند. امتحان که میدهم، سر امتحان دیگر غصه نمیخورم که حتی یادم باشد این جمله کدام صفحه و کجای صفحه نوشته بود، اما ندانم جمله چی بود. با حاجیهادی که میرویم موزه، همهی حرفهاش را گوش میدهم و گوش میدهم و خسته نمیشوم؛ ادای حرفزدناش را درنمیآورم، کاری به دیگران ندارم، فقط حواسم را جمع میکنم که همهاش بمانم کنارش که خوب بشنوم. و تازه انگار همهی اینها کافی نباشد، میروم توی فرهنگسرای سبز، خودم را غرق میکنم و میکشم بیرون، با دو تکه سنگی که با مشتهام آوردهام.
حالا دیگر خیلی چیزها میدانم. میدانم داریوش چهطور ریشهاش را درست میکرده، میدانم مادها دمپای شلوارشان را چهطور گره میزدند و پارتها آستینشان را چهطور تا میکردند. میدانم چی شد که هفت هزار سال پیش بشر شروع کرد به درست کردن ظرف و چهطور این کار را کرد اصلاً و چرا روی ظرفهایش اول بز کوهی کشید و بعد، شاخهایش را فقط. خیلی میدانم، خیلی کم. باز هم میخواهم بدانم. این درس و این تاریخ و این زمین دارد مرا میکِشد، کاری که تا حالا نکرده بود.
vendredi, janvier 25, 2008
jeudi, janvier 24, 2008
jeudi, janvier 17, 2008
اول. صروات میفرستیم، کامپیوترمان درست شد! بنشینیم پای تحقیق دکتر، قالب وبلاگ، ویرایش استاد و پروژهی زبان.
دوم. امتحان فرهنگ و اقوام ایران زمین، نمود ما را. اول که دخل ما را آوردند که گذاشتندش دو روز بعدِ امتحانِ صنعت، بعد که تعطیل شد، هیچکس نبود که جواب تلفن بدهد بگوید افتاده هفتهی بعد یا نه، دوشنبهاش فهمیدیم که افتاده هفتهی بعد، و فرداش یک نمونه سوالهایی دادند دستمان بدتر از عربیِ کنکور.
سوم. حاجیهادی که میگوید برامان برنامهی بازدید از موزه و کاخ گذاشته، میافتیم به قر و قمیش بس که خوشخوشانمان میشود. پنج دقیقه بعدش دو پاره میشویم. استاد خیلی زیاد فرمودهاند که فک و فامیلتان را هیچ وقت با خودتان نبرید تور، و ما خودمان را سبک نمیکنیم که بپرسیم، اما چه میشد این جگرمان را هم با خودمان میبردیم؟
چهارم. خیلی خودمان را تحویل گرفتیم رفتیم خدا تومن دادیم یک جفت کفش دیگر هم برای باشگاه گرفتیم. تا فلانمان دارد جز میزند.
پنجم. خدایا شکر، بالاخره فهمیدیم خیابون فاطمی چه خبره!
ششم. این پرسهپولیس را آنقدر دوست میداشتیم، آنقدر دوست میداشتیم...
هفتم. خوشبختیم.
mercredi, janvier 02, 2008
mardi, janvier 01, 2008
گيرنده: مستر کرييتور
ببين مرتيکه! آن تور کوير را دو دفعه مالاندي، هيچي بهات نگفتيم، اين شماله را مالاندي، باز هم هيچي نميگوييم. خودت بکش بيرون.
و اين بلاگر شانس آورده که قلم و کاغذ نيست ما خطخطياش کنيم.
اينقدر که ما از گرگان به اينور، مسافرت درست و حسابي نرفتهايم، يک روزي برميداريم سر ميگذاريم به بيابان، به جان خودم.
تا اطلاع ثانوي، با خودمان هم قهريم.
ببين مرتيکه! آن تور کوير را دو دفعه مالاندي، هيچي بهات نگفتيم، اين شماله را مالاندي، باز هم هيچي نميگوييم. خودت بکش بيرون.
و اين بلاگر شانس آورده که قلم و کاغذ نيست ما خطخطياش کنيم.
اينقدر که ما از گرگان به اينور، مسافرت درست و حسابي نرفتهايم، يک روزي برميداريم سر ميگذاريم به بيابان، به جان خودم.
تا اطلاع ثانوي، با خودمان هم قهريم.
dimanche, décembre 30, 2007
«حاجي باباي اصفهاني» رو گمونم دو سه سال پيش از اون دستفروش بغل ميدون شهدا (ي اهواز) خريدم؛ فقط به خاطر اسمش که توي کتاب ادبيات، به عنوان يکي از اولين رمانهاي فارسي معرفي شده بود. خاک ميخورد تا پريروز که -هنوز بيمار- جلوي شومينه خوندم و تمومش کردم.
جيمز موريه، کتاب رو سال 1824 در انگلستان منتشر کرده. ترجمهاي که من دارم، شهريور 1348 با ترجمهي ميرزا حبيب اصفهاني، تصحيح محمدعلي جمالزاده و تيراژ دو هزار نسخه است.
سفارت مآبا اولا بر ذمت همت تو لازم است که بدرستي تحقيق کني که وسعت ملک فرنگستان چقدر است و آيا کسي بنام پادشاه فرنگستان وجود دارد يا نه و در صورت وجود داشتن پايتختش کجاست.
ثانيا فرنگستان عبارت از چند ايل است و آيا شهرنشينند يا چادرنشين و خوانين و سرکردگان آنها کيانند.
ثالثا در باب فرانسه تحقيق کامل بعمل آور و ببين آيا فرانسه هم ايلي از ايلات فرنگ است يا گروهي ديگرند و پادشاهي ديگر دارد. بوناپارت نام کافري که خود را پادشاه ميخواند کيست و چهکاره است.
رابعا در باب انگلستان تحقيقات جداگانه و مخصوص به جا آور و ببين اين جماعتي که در سايه ماهوت و ساعت و از پهلوي قلمتراش اينهمه شهرت پيدا کردهاند از چه قماش مردمي و از چه قومي هستند. آيا اينکه شنيده ميشود در جزيره ساکنند و ييلاق و قشلاق ندارند و قوت قالبشان ماهي است راست است يا دروغ و در صورتيکه راست باشد چطور ميشود که يک نفر در جزيرهاي بنشيند و هندوستان را فتح کند. سپس لازم است در باب اين مسئله که اينهمه در ايران بدهانها افتاده صرف مساعي اکيد بنمائي و نيک بفهمي که در ميان انگلستان و لندن چه نسبت و ارتباطي موجود است يعني آيا لندن جزوي از انگلستان است يا انگلستان جزوي از لندن.
خامساً چنانکه شايد و بايد و بعلماليقين تحقيق کن که اين کمپاني هند که مورد اينهمه گفتگو و چون و چرا و مباحثه است با انگلستان چه نسبت و ارتباطي دارد. آيا بنا با شهر اقوال عبارت است از يک پيرزن يا علي قول بعضهم مرکب است از چندين پيرزن و آيا راست است که مانند مرغز تبت يعني خداوند مردم آن خاک زنده جاويد است و او را مرگ و پايان نيست يا آنکه فناپذير است. همچنين با دقت هرچه تمامتر در باب اين دولت لايفهم انگليزان رسيدگي نما و بدست آور که چگونه حکمراني ميکند و صورت حکمراني آن از چه قرار است.
سادساً در باب ينگي دنيا از روي قطع و يقين تحقيقات عميق به عمل آور و سر موئي در اين خصوص فروگذار نکن.
سابعاً و بلکه آخراً تاريخ عمومي فرنگستان را تحرير نما و در مقام تفحص و تحسس برآ که آيا احسن طرق و اصلح شقوق براي هدايت و دلالت فرنگيهاي گمراه بشاهراه اسلام و جلوگيري آنها از اکل ميته و لحم خنزير کدام است.
صص 9-358
جيمز موريه، کتاب رو سال 1824 در انگلستان منتشر کرده. ترجمهاي که من دارم، شهريور 1348 با ترجمهي ميرزا حبيب اصفهاني، تصحيح محمدعلي جمالزاده و تيراژ دو هزار نسخه است.
گفتار هفتاد و پنجم
سرشناس شدن حاجي بابا و خدمتش بايلچي
نسخه وقايعنامه و دستورالعمل پادشاه را از ايلچي گرفته بقبرستاني رفتم و بي زحمت و دردسر زندگان بمطالعه آن پرداختم و از آن پس همواره کتابچه را در ميان کلاه نگاه ميداشتم. اين وقايعنامه وسيله شد که سري در ميان سرها درآوردم و شهرت و ترقيم از آنجا شروع گرديد. مطالب عمده آنرا هرگز تا آخر عمر فراموش نخواهم کرد و عين آنرا در اينجا نقل ميکنم:سرشناس شدن حاجي بابا و خدمتش بايلچي
سفارت مآبا اولا بر ذمت همت تو لازم است که بدرستي تحقيق کني که وسعت ملک فرنگستان چقدر است و آيا کسي بنام پادشاه فرنگستان وجود دارد يا نه و در صورت وجود داشتن پايتختش کجاست.
ثانيا فرنگستان عبارت از چند ايل است و آيا شهرنشينند يا چادرنشين و خوانين و سرکردگان آنها کيانند.
ثالثا در باب فرانسه تحقيق کامل بعمل آور و ببين آيا فرانسه هم ايلي از ايلات فرنگ است يا گروهي ديگرند و پادشاهي ديگر دارد. بوناپارت نام کافري که خود را پادشاه ميخواند کيست و چهکاره است.
رابعا در باب انگلستان تحقيقات جداگانه و مخصوص به جا آور و ببين اين جماعتي که در سايه ماهوت و ساعت و از پهلوي قلمتراش اينهمه شهرت پيدا کردهاند از چه قماش مردمي و از چه قومي هستند. آيا اينکه شنيده ميشود در جزيره ساکنند و ييلاق و قشلاق ندارند و قوت قالبشان ماهي است راست است يا دروغ و در صورتيکه راست باشد چطور ميشود که يک نفر در جزيرهاي بنشيند و هندوستان را فتح کند. سپس لازم است در باب اين مسئله که اينهمه در ايران بدهانها افتاده صرف مساعي اکيد بنمائي و نيک بفهمي که در ميان انگلستان و لندن چه نسبت و ارتباطي موجود است يعني آيا لندن جزوي از انگلستان است يا انگلستان جزوي از لندن.
خامساً چنانکه شايد و بايد و بعلماليقين تحقيق کن که اين کمپاني هند که مورد اينهمه گفتگو و چون و چرا و مباحثه است با انگلستان چه نسبت و ارتباطي دارد. آيا بنا با شهر اقوال عبارت است از يک پيرزن يا علي قول بعضهم مرکب است از چندين پيرزن و آيا راست است که مانند مرغز تبت يعني خداوند مردم آن خاک زنده جاويد است و او را مرگ و پايان نيست يا آنکه فناپذير است. همچنين با دقت هرچه تمامتر در باب اين دولت لايفهم انگليزان رسيدگي نما و بدست آور که چگونه حکمراني ميکند و صورت حکمراني آن از چه قرار است.
سادساً در باب ينگي دنيا از روي قطع و يقين تحقيقات عميق به عمل آور و سر موئي در اين خصوص فروگذار نکن.
سابعاً و بلکه آخراً تاريخ عمومي فرنگستان را تحرير نما و در مقام تفحص و تحسس برآ که آيا احسن طرق و اصلح شقوق براي هدايت و دلالت فرنگيهاي گمراه بشاهراه اسلام و جلوگيري آنها از اکل ميته و لحم خنزير کدام است.
صص 9-358
Inscription à :
Articles (Atom)