lundi, décembre 25, 2006

خب؛ زهرا جان و آذر جان و دنيا جان بنده را پرزنت نمودند براي بازي شب يلدا، متن زير در پنج ماده و سه تبصره تقديم مي‌گردد:

ماده‌ي اول. پنج-شش ساله که بودم، از روي يک برنامه‌ي سواد آموزي ِ تلويزيون، خواندن و نوشتن و حساب را ياد گرفتم. درس‌هاي عربي که شروع شد، خواهرم به‌ام دفتر نداد. تا همين حالا هم براي ضعيف بودن ِ عربي‌ و درصد ِ پايين ِ کنکور، او را مقصر مي‌دانم.

ماده‌ي دوم. از موجوداتي مثل سوسک و مارمولک و تمساح و انواع خرندگان و ارني‌ترنگ، نمي‌ترسم، فقط چندشم مي‌شود. ضمن اين‌که دوبار مارمولک به‌ام پريده، يک‌بار روي دستم، يک‌بار هم روي ژاکتم.


ماده‌ي سوم. علي‌رضا را اولين‌بار بعد از تجمع 22 خرداد بود که ديدم، متروي هفت‌تير، ايستگاه حرم. آشنايي‌مان کاملاً وبلاگي بود و اگر کامنتي که يکي دو سال پيش برحسب عبور برايش گذاشتم را به حساب نياوريم، عمر آشنايي‌مان يک‌هفته هم نمي‌شد. صادق مخفي بام شرط بسته بود که من نمي‌توانم علي‌رضا را تور کنم.


ماده‌ي چهارم. توي دوره‌هايي از زندگي‌ام، رابطه‌هاي وحشتناکي را داشته‌ام. به غير از تجربه‌ي يکي دو ماه سلام و عليک تلفني با يک حاجي بازاري شکم‌گنده‌ي زن‌طلاق‌داده‌ي پسر ِ هفت‌ساله‌دار، که وقتي کار کم‌کم داشت به جاهاي باريک مي‌کشيد، عباس‌آقا رفت دوباره با خانم‌اش ازدواج کرد، سه‌چهارماهي از زندگي‌ام را خراب ِ رابطه‌هاي يک‌ماهه‌اي کردم که خيلي به‌ام ضربه زدند و طول کشيد تا ياد گرفتم به‌شان بخندم. اما بدترين اتفاقي که برام افتاد، وقتي بود که براي اولين بار قرار بود پسري را ببينم که گمانم يک سالي بود که خودم را براش مي‌کشتم، و او همان‌روز عاشق يکي از دخترهايي شد که همراهمان بود. الان من و علي‌رضا به شدت با هم‌ديگر خوشبختيم و آقا ادعا مي‌کند کسي را پيدا کرده و خانم را پشت ِ سر، عيال صدا مي‌زند. و بنده هميشه با الفاظ عيال و منزل و خانم و اين‌ها مشکل داشته‌ام.


ماده‌ي پنجم. در حال حاضر بزرگ‌ترين آرزويم اين است که بي‌کار بشوم براي شماره‌ي بعدي ِ هزارتو، طرحي را که در ذهن دارم، پياده کنم!


تبصره‌ي اول: من يک دوره‌اي از زندگي‌ام، بيست کيلو چاق‌تر از ايني بودم که حالا هستم. اثرات رواني‌اش آن‌قدر مانده که هنوز رويم نمي‌شود بروم لباس -مخصوصاً شلوار لي و مانتو- بگيرم.
تبصره‌ي دوم. من شکلات دوست ندارم.
تبصره‌ي سوم. به شدت خجالتي هستم و روابط اجتماعي‌ام مشکل دارد. ضمناً هيچ وقت پرزنت نشده‌ام!


تقصير من هم نيست که بيش‌تر آدم‌هايي که دوست داشتم دعوت کنم، قبلاً عضو شده‌اند!

16 commentaires:

Anonyme a dit…

تبریک تبریک البته بیشتر به علیرضا ! درسته که علیا مخدره رو نمی شناسم ولی در هر صورت این رو می دون که در صورت ازدواج علیرضا باید به طرف تبریک گفت:)) دور از شوخی خوشبخت باشین خوش بخت

Anonyme a dit…

تبصره دو قابل باور نیست. اخه چه جانوری می تونه شکلات دوست نداشته باشه!!
لول. همیشه شاد باشی .

Anonyme a dit…

احتمالا اون صادق مخفی که گفته نمیتونی علیرضا رو تور کنی علیرضا رو نمیشناخته عزیزمو
علیرضا را احتمالا پیرزن 90 ساله هم تور میکرد چه برسه به شما خانومی.

البته ببخشید بدون اسم کامنت میزارم. کمی موضوع حیاتیه:)
با اینحال امیدوارم خیلی خیلی خوشخبت باشید. علیرضا مهربونه و امیدوارم که حسابی زندگی خوب و شیرین و پرهیجان و رمانتیک و همه چیزای دیگه ای که میخواهید داشته باشید.

Anonyme a dit…

سلام
و
لینک
مستقل / اتوماتیک / بدون سانسور
فهرست وب ایرانی : نمایه ها

صورتکِ خیالی a dit…

پس شكلات دوست نداري؟:(دلمان گرفت ما كلي فكر ميكرديم دوستمان داريد كه!

Veron a dit…

in tikeye 20 kiloo ezafi ro manam daram, yani alan shayad 25 kiloo bishtarazooniam ke bayad basham..amma ba kamale veghahat miram palto bekharam migam aga yani che sayze man estandard e chera nadarin?!

Anonyme a dit…

براي عروسيت كه دعوتمان نكردي.ولي اين دعوتت را چشم.در اولين فرصت لبيك مي گوييم

Unknown a dit…
Ce commentaire a été supprimé par un administrateur du blog.
Unknown a dit…
Ce commentaire a été supprimé par un administrateur du blog.
Anonyme a dit…

خانوم جان تبریکات صمیمانه بابت ازدواجتان. ماچ. ماچ.

شقايق a dit…

منم قسمت خجالت کشیدن واسه خرید رو هم دردم! :دی

PaRaDa a dit…

tabsarehat bahalan vali ghabele bavar nist gahi!
mese dovomi!

Anonyme a dit…

ما هم می خواستیم پرزنتتان کنیم که زهرا زودتر شما را روی هوا زد و نشاند دست راستش !!
و ما دلمان برای شما تنگ شده است عروس یلدا جان :*

Anonyme a dit…

eteraf adamo sabok mikone na :D

Anonyme a dit…

eyvallllll! jaleb booda! khoobe ke alan khoobi!:)

Anonyme a dit…

سلام هديه جان، خوندن پستاي آخرت بعد ماهها سر نزدن به تو واقعن برام دلپذير بود ، حتي يه پستت گريمو دراورد ..
به تو تبريك و به عليرضا ؛ به خاطر داشتن شركايي مثال زدني ....