از بعد ِ امتحان ِ اوکااف خونهنشين شدهام. يا نمنک اين کتاب فرانسوي- افريقاييه رو ميخونهام، يا پاي کامپيوتر سيمز بازي ميکنم يا پي ِ کاراي گرفتن ِ مدرک از اون يکي دانشگاه پاي تلفنام و حرص ميخورم. اين روزا که روزي سه نوبت هم به جون ِ سيمين دعا ميکنم که رفت دنبال کارام و لازم نشد خودم برم اهواز. عوضاش از پاييز يه دورهي فشردهي سهبرنامهاي ِ چندمنظوره شروع ميشه که خودم موندهام چجوري قراره برنامهي دانشگاه و اوکااف و فرانسه رو توي يه هفتهي ناقابل جا بدم و وقت واسه باشگاه و قر و فر و به جوجه رسيدن که تو مملکت غريب بهاش سخت نگذره و شوهر داري و خونهداري و ... بهبه، بعد ِ ماه ِ مبارک هم از همدان مهمون داشتيم راستي.
زياده عرضي نيست.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire