از عوارض اين دارو، افسردگي دارم با نزول شديد ميل جنسي. نميدانم خواب ديشبم را مديون اينم يا آن که ديروز و پريروز همهاش فکرش بودم.
خواب ديدم چيزي شبيه قابله توي خانهي پدريام آمده. بلکه هم متخصص زنان زايمان بود. هرچند خيلي سادهتر از اين حرفها بود. يک تخت چرخدار بود که قبلش چند نفري روش خوابيده بودند و يک ملحفهي تميز. با سرم و اين بند و بساطها. سفيد و آبي. عين بيمارستان. من را خوابانده بودند روش که وقتش رسيده و نوبت توست. توي خواب من همهش به اين فکر ميکردم که بابا اين کارها چيست. من دو ماه است سقط کردهام. الان يا چيزي نميآد بيرون يا جنازهي يک بچه ميآد.
تهاش يک چيزي آمد بالاخره. جنازهي بچهام بود همانطوري که فکرش را ميکردم. چشمآبي و موبلوند و يک ساله. ژرمني تمامعيار بود براي خودش بچهام. حيف که نه راه ميرفت و نه حرف ميزد تا ببينم همانطور تاتيتاتي ميکند و نوک زباني حرف ميزند يا نه.
پ.ن: مرجان جون. خدمتتون عرض کنم عزيزم، بعد از کامنتي که گذاشتي و منتي که گذاشتي و ابراز علاقه؛ با وجود ِ آن -به قول مانا- مهدکودکنشيني. يک وقتي هم نبايد بدبختيهايت را براي دوستت بياوري. يک وقتي بايد وقتي که ميداني حالش خوب نيست، حالش را بپرسي. بايد سرزده سر بزني بهش. خوشحالش کني. رفيقتان اينجا کسي را نداشت. خانواده نداشت. توي خانه جان کند تنهايي که اين را از سر بگذارند و نتوانست. يک وقتي بايد رفيقت صبح ِ همچين شبي دلش بخواهد با تو حرف بزند. وقتي نميخواهد، يعني يک جاي کار ميلنگد. اين را بفهم. يک جاي کار ميلنگد.
1 commentaire:
می لنگیم گلم. هممون می لنگیم.هیچ کس به ما راه رفتن بغل به بغل یاد نداد.متاسفم.
و کاریش نمی شه کرد.هنوزم تو پائیزان منی.با همه ی بدی هام حالا!نه؟ .
Enregistrer un commentaire