jeudi, octobre 02, 2008

نقل ِ ديشب است که پاي تپق‌زدن‌هاي نيکي‌کريمي و موهاي سفيد‌شده‌ي فروتن خوابم برد.
قبلش بود که تاريک شديم و توي آغوش ِ هم فرو رفتيم.
قبلش بود که فکر مي‌کردم تن ِ تو کهنه نمي‌شود زير ِ لمس ِ دست‌هام.
قبلش بود که گاز گرفتم لبهام را، که صدام در نياد، که کسي نشنود، که کسي نفهمد.
قبلش بود که تو فهميدي.

Aucun commentaire: