samedi, octobre 04, 2008

همانا در زندگي انسان روزهايي هست که با فکر ِ «حال نمي‌کنم برم دانشگاه» از اتوبوس پياده مي‌شي و برمي‌گردي خونه. سر ِ راه يه پاکت بهمني که قرار بود سر کلاس نکشي رو مي‌گيري و فک مي‌کني کاش يکي بود که شب مي‌رفتم خونه‌اش و تا صبح حرف مي‌زديم.

1 commentaire:

Anonyme a dit…

عاشقه بلاگتم