mercredi, juin 11, 2008

شب‌مان خراب شد. اول که قرار بود هفت برويم ديدن‌شان، بعد گفتند ما نه و نيم- ده خودمان مي‌آييم. نتيجه‌اش شد شام ِ هول‌هولکي ِ امپراطور که روي زمين با عجله خورديم که بعدش جارو بزنيم. نتيجه‌اش شد که گفتند دير شده نمي‌آييم. نتيجه‌اش شد که شب‌مان خراب است.

Aucun commentaire: