mercredi, juin 11, 2008

برق دو بار نوسان کرد. کامپيوتر دو بار ريست شد. پنج بار صفحه‌ي آبي و دوبار هنگ.
رفتم شارژر را از اتاق خواب بياورم، سيمش گير کرد به سيم سشوار. سشوار افتاد. برق ِ جرقه ديدم. ديگر روشن نشد.
گاز را لخت کردم که تميز کنم، ديدم گاز پاک‌کن توي کابينت ِ زير ظرفشويي نيست و لابد تمام شده، انداخته‌ايم دور.
جناب آقاي سکس‌پارتنر، عطف به مذاکرات مبسوق، بي‌زحمت هر چيزي که از توي جاکفشي درمي‌آوريد، بگذاريد سر جاش. (اون «ببخشييييد»ت هم با چاشني ِ گردن ِ کج و نگاه ِ پيشي ِ ملوس، ديگه تاريخ مصرفش تموم شده.)
دستم خورد، کلي سي‌دي پخش ِ زمين شد.
از دوست ِ جديدم خبري ندارم و بي‌حوصله‌ام.
امروز جمعه سيزدهم، براي گربه روز نحسيه...

Aucun commentaire: