mercredi, août 30, 2006

افکارنامه

ادگار آلن‌پو توي يکي از داستان‌هاي کوتاهش، يه شخصيت داره که –تو مايه‌هاي شرلوک هلمز- فکر دوست‌اش رو مي‌خونه، به اين‌صورت که خط ِ سير ِ افکار رو دنبال مي‌کنه.
دي‌روز، بعد از خريد ِ «يادداشت‌هاي يک ديوانه‌»ي نيکلاي گوگول، و حتي بعد از خوندن ِ اولين داستان ِ کوتاهش، هي توي بک‌گراند ذهنم چرخ مي‌خورد که اين بابا، گوگول، ديوونه بوده. حالا چرا مني که اطلاعاتم در مورد زندگي ِ گوگول و تقريباً همه‌ي نويسنده‌هاي روس، صفره، اين پيش‌زمينه‌ي ذهني رو بايد داشته باشم؟
خيلي ساده‌اس، کتاب ِ قرن، قبل از «شور زندگي» ِ ايروينگ استون، که زندگي‌نامه‌ي ونسان‌ون‌گوگه، «يادداشت‌هاي يک ديوانه‌»ي گوگول رو present کرده بود (!) و ون‌گوگ هم يه مدت تو آسايشگاه رواني بستري بوده.
اما اين که من چرا علاقه‌اي به شور ِ زندگي ندارم، برمي‌گرده به اين که از ايروينگ استون، قبلاً زندگي‌نامه‌ي کاميل پيسارو رو خونده‌ام که به قاعده‌ي دو صفحه هم در مورد زندگي ون‌گوگ داشت و همون کفايت مي‌کرد و اصلاً اين که من از ايروينگ استون، پنج شش سال پيش، کتابي خريده‌ام، برمي‌گرده به اين که اولين نامه‌ي عاشقانه‌ي من با يه تيکه از «آن‌ها که دوست مي‌دارند» ِ ايروينگ استون شروع شده بود و ...
!

2 commentaires:

Anonyme a dit…

aRE KHONDAM !

Anonyme a dit…

این پست شما خیلی با سر و ته بود دوست من !