خسته کوفته از کلاس برميگردم خونه. جلدي مانتومو ميکنم و با لباس ورزشام مياندارم توي ماشين که تا برق نرفته، شسته بشن. يه سيب برميدارم با يه بطر آبمعدني و ميشينم واسه هزارمين بار توي اين چندهفته، «دو زن» ِ موراويا رو ورق ميزنم.
دوست دارمش اين کتابه رو.
1 commentaire:
شیرهههههه!! هر روز با یک پست جدید!!ا
Enregistrer un commentaire