ساعت هفت و نيم، تازه ميرم پايين مانتو و مقنعهم رو اتو بزنم. به مامان ميگم: حوصله ندارم برم سرکار. ميگه: کار رو ولاش کن. ميخندم: کي خرجي ِ بچهها رو بده.
ضمناً شرکتام. خبري هم نيست جز قبض ِ تلفن. پسره رو بفرستم پرداخت کنه.
خيلي بامزهس. من قبلاً فقط روي يه مقدار از بودجهي شرکت نظارت داشتهم، حالا همهي تنخواه رو دادهن دستام.
بالاخره برميدارم ميزنم به چاک. آخه چقدر آدم وجدان ِ کاري داشته باشه؟!
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire