samedi, avril 15, 2006

مني که مي‌بيني دقيقاً در همين لحظه بايد آماده باشم که راه بيافتم برم سر کار.
ولي لامصب مهموني ِ ديشب با آقا منوچ و عبدلله پلنگ (!) اينقدر خسّه‌ام کرده لامصب که عمراً اين اراده رو خودم نمي‌بينم که بلند شم لباس بپوشم.

Aucun commentaire: