تازه چشمهام داشت گرم ميشد. مرغ هم خودتانيد. ما يک عدد زوج شاغل ميباشيم که بايد شبها زود بخوابيم. صبحها هم زود بيدار بشويم.
داشتم ميگفتم. چشمهام داشت گرم ميشد که يکهو فهميدم اين ساندويچفروشي ِ کثيف ِ سر ِ کوچه که ما عمري است داريم فکر ميکنيم شبيه کي است و من امشب رفته بودم به ميمنت اين که کلاسم تمام شد و امتحانم را دادم و تاپ هم شدم، (اين را خودتان بفهميد دارم کلاس ميآيم. که کدام امتحاني همان موقع نمرههاش را ميدهند که آدم بفهمد تاپ شده يا نشده) رفتم دوتا ساندويچ کثيف گرفتم به ياد و خاطرهي دوران دانشجويي سابق، شبيه کي است.
يک فيلمي ساخته بودند سال هفتاد و يک، يعني درست چهارده سال قبل ِ اين که من پام را بگذارم، يا حضرت پدرم اسپرمش را ول کند، يا هر چي، توي اين دنيا، به اسم ويلي ونکا و کارخانهي شکلاتسازي. تازگي هم البته يک نسخهي تحريف و تعديل شدهي ديگرش را داده بودند بيرون که اگر ادوارد دستقيچي و ساروماناش نبود، ديدن هم نداشت. تازه اين سارومان خودش اضافي بود. يعني کتاب را ورق بزني نميبيني هيچجا اسم پدر ويلي ونکا، يا خواهر ويلي ونکا، يا مادر ويلي ونکا را آورده باشند. اصلاً هم ناموسي نبود. يعني رولد دال غير اين مجموعههاي بچه-نوجوانانهاش، يک سري داستانهاي نامتعارف ِ مخصوص بزرگسالان دارد ها، ولي اين جزوش نيست. آن ناموسيهاش هم گمانم ترجمه نشده اصلاً. من خودم يک کمي پيشان را هم گرفتم حتي. که ببينم که آدمي که آقاي روباه شگفتانگيز و جيمز و هلوي غولپيکر مينويسد، تجسماش از پورن چيست و چهطوري است.
پرت افتادم. داشتم ميگفتم که خواب از چشمم پريد و نزديک بود نيمهبرهنه، اورکا اورکا گويان راه بيفتم توي خيابان، يقهاش را بگيرم و بگويم که مردک، چرا نيامدي با زبان خوش خودت اعتراف کني که قيافهات کپ ِ بيل ِ کنديمن است توي ويلي ونکاي مل ستوارت؟ يعني من ميگويم کپ، شما فکر نکنيد که بفهمي نفهمي يک ته شباهتي با هم دارند ها، نه، يعني که از موي فرق سر تا -به قول مرهوم هدايت- موي نواحي بيادبي ايشان با هم مو نميزند. که اين را هم البته من دارم از خودم ميگويم. که ويترين ِ ساندويچفروشي بلند است و ما از گردن به پايين ِ آقاي ساندويچمن ِمان را نميبينيم اصلاً. تازه ميديدم هم من چه کار به زير ِ شلوارش دارم؟ تازه فرض که من زير شلوارش را ميديدم و دانه دانه اين موها را بررسي ميکردم. اوبري وودز را از کجا بياورم شلوارش را پايين بکشم و مطابقت بدهم؟ اصلاً همان قيافهي خاليشان با هم مو نميزند. آقاي مرحوم هدايت، من خيلي معذرت ميخواهم. با شما نبودم اصلاً. بعد فکرش را بکنيد که من طفلک را از خواب بيدارش ميکنم و ميپرسم که ويليونکا را ديدهاي يا نه. خوب ميگويد نه. خودم هم ميدانستم. فقط ميخواستم بهاش بگويم که من فهميدم اين بابا شبيه کي است و خيالش راحت باشد و بخوابد. شما هم خيالتان راحت باشد و بخوابيد. من حواسم به همهچيز هست. کورش، بابا، تو هم بگير بخواب، نصفهشب است.
1 commentaire:
man asheghe bloge shomam!
Enregistrer un commentaire