مريض و خسته، دارم خودم را کشان کشان ميبرم بانک و به کلهي پدر هرچي مسئول امور مالي است، فلان و فلان.
فکر کن روز اول خودشان يک شهريهاي نوشته بودند زده بودند به ديوار، حالا ميگويند نه اين نيست و آن است. حالا مبلغ ارزش ِ بانک رفتن ندارد که، پدرسوختهها هم نميکنند دستي بگيرند.
لاالهالاالله.
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire