vendredi, novembre 21, 2008

عصر جمعه‌اي، بحث‌مان مي‌شود. من دارم بابل‌شوتر بازي مي‌کنم، علي‌رضا پاي راديو و فوتبال است. تيم مملکت ما، يک بازيکني دارد به اسم محمد قاضي. من هي فکر مي‌کنم که اين بابا سن و سالي ازش گذشته، اين کارها چيست که مي‌کند. علي‌رضا مي‌گويد که اصلاً اين بابا خيلي وقت است مرده. من تعجب مي‌کنم: پيرمرد را چرا بي‌خود و بي‌جهت مي‌کشي؟ حالا درست که من ترجمه‌هاش را دوست ندارم، دليل نمي‌شود که. اين نسل اصلاً پدر ِ ترجمه‌ي ايران بودند.
خلاصه کنم. مجبور شدم در گوگل سرچ کنم که: «آيا محمد قاضي مترجم فوت کرده است؟» گوگل احمق بود و نفهميد که همچين سوالي جوابش آره يا نه است. يا ديگر کامل که بخواهد جواب بدهد، مي‌گويد خير، فوت نکرده است؛ يا بله، فوت کرده است. سي و چهار هزار و خورده‌اي نتيجه داد. به من چه که بنشينم تک‌تک اين‌ها را بخوانم؟ متوسل شدم به يک جاي ديگر که زندگي‌نامه‌ي استاد را نوشته بود. همين‌طور که داشتم صفحه را بالا پايين مي‌کردم، علي‌رضا گفت: من ده دوازده سالي است که فکر مي‌کردم اين بابا مرده. چي بايد به‌اش مي‌گفتم جز اين که: درست فکر مي‌کردي عزيزم؟!

Aucun commentaire: