jeudi, septembre 07, 2006

اول.
يک حفره‌ي سياه ِ خالي توي سينه‌ام باز شده. هي بزرگ‌تر مي‌شود. مال فاصله بايد باشد به گمانم. يک وقت‌هايي که فاصله مي‌رسد به صفر، حفره‌ي سياه خالي، بزرگ ِ بزرگ، من را گم مي‌کند توي خودش. توي خودم فرو مي‌روم، فاصله‌ي صفر را زياد مي‌کنم و دورتر مي‌شوم.


دوم.
کافه قنادي لرد از اون جاهاي به شدت خوش‌مزه و خوش‌بوئه که به شدت ذائقه‌ي آدم رو تحريک مي‌کنه. اصولاً دور و بر ِ شرکت يه عالمه محيط ِ دوست داشتني هست. از کافه 78 بگير تا اين‌جا ...


سوم.
بله، ما رفتيم خاطره‌هاي جمشيديه را ريپليس کنيم، برگرديم، که رفتيم، کرديم، برگشتيم. دو نکته‌ي جالب توجه آن وسط خودنمايي مي‌کرد:

- مانا و زهرا تصميم گرفتن mp3 player ِ روشي رو، در حالي که داشت آهنگ گوش مي‌داد، بلند کنند. کار ِ سختي نبود، هدفون رو گذاشتن دم ِ دهن ِ مانا که ترانه‌ها رو بخونه، بلکه روشي متوجه نشه. مانا شروع کرد ابي خوندن، يه جاهايي رو -محض ِ فراموشي- زهرا در نقش ِ سوفلور، به‌اش رسوند. روشنک: اي بابا، من که نزده بودم آهنگ ِ بعدي ... هوم ... اِ .. ؟ ابي اين آهنگه رو دو صدايي خونده؟ ...!
- روشي در مورد من و زهرا از مانا پرسيد: اينا حامي مي‌شناسن؟ مانا گفت: بهع! اشاره کرد به من: بک‌گراند ِ سـکس ِ اينا حاميه. من يک‌هو سرفه‌ام گرفت. خواهر کوچيکه‌ام که بامان بود، پوزخند زد، سرش را انداخت پايين. زهرا گفت: چيزه ... يعني ... صحبت که مي‌کنند ... !

چهارم.

دو سه سالي يک بار، من عواطف ِ نوستالژيکم عود مي‌کند، مي‌روم سري به صفحه‌ي نارنجي ِ اولين وبلاگ ِ مشترک ِ پنج‌تايي‌مان مي‌زنم و کلي مي‌خندم. اين، شاهکار ِ من است، آن‌جا:
قضيه از اونجا شروع شد که يه روز چندتا آدم بيکار
که از تنهايي نشسته بودن و براي پيله‌شون مي‌تنيدن تار
فکراشونو روي هم گذاشتن
هر چي ايده تو سرشون بود اون وسط کاشتن
تا يه وب لاگ هشلهف از توش دربياد
که ايشالله هر کي چش نداره ببيندش، چشاش دربياد
اسم اون پنج نفري که توش مي‌نويسن هست مففهس
هرکدوم توي يه کاري از اين وب‌لاگ دارن دس
پنج تا خانوم که البته هيچ کدوم فمينيست افراطي نيست
اونا فقط مي‌گن دخترا باهوشترن تا دنيا بوده و هست و باقيست
اين وب لاگ که دو قسمت جداگونه داره
يه قسمتش طنزه و يه قسمتش ادب داره
ما اونجا مي‌خوايم دنياي عجيب غريبمونو شرح بديم
گاهي هم از درداي دلمون بگيم و افاضه به خرج بديم
پس شما هم بياين طرحمونو تشويق کنين
تا هنوز طرح وب لاگ دو قسمتي تازه است، نگين از روي کسي تقليد مي‌کنين
هيچ بني بشري همچين وب لاگي نديده
نه وقتي بيدار بوده و نه وقتي کابوس ميديده
خلاصه منتظر روي ماه همه‌تون هستيم
آخه ما خيلي دختراي خوب و با ذوق و سليقه و صاحب سبک و نوآور و متخيلي هستيم
اسم وب لاگمون هم هست هم‌همه
که ايشالله اينو هيچ وقت يادت نره

پنجم.

افتاده‌ام روي دور ِ قلم‌ْقفلي. جان به جانم کنند، چيزي نمي‌توانم بنويسم.

10 commentaires:

Anonyme a dit…

سلام.چیز مهمی ننوشته بودم فقط مطلب اون پست منو یاد جوونی و خونه های مجردی ای انداخت که همیشه یه پای ثابتشون یکی از ترانه های احمد کایا بود.اینم معنیش:حالا به چشام گفتم که گریه کنن تا این اشکا گردن بند ی از مروارید به گریبان شرمناک تو بشه
بذار این گردن بند هدیه ی خداحافظی ما باشه

صورتکِ خیالی a dit…

چقده این پست قدیمیت دوست داشتنی بود ناز خاتونک

Anonyme a dit…

طبع شعرت حرف نداره بی اغراق

Anonyme a dit…

کافه لرد خوبه، مخصوصا اون سقفِ کوتاه طبقه ي بالاش
بعدش هم، تو چرا نگفته بودي با قلم مي نويسي... p:

panjaryman a dit…

خسته نباشید و عرض میکنم حامی چه بید!؟ بعدش عرض میکنم که اون پاییزان نامه رو خوندم ولی وقتی پاییزان رو سرچیدم، بعد از رنج فراوانات به بن بست، ها ها ها ... خوردیم که بسیار خیط شودیم، حال اگر بشود بازهم میتلاشیم تا به «هم همه» ای برسیم گرم. ولی چرا نلینکیدش!؟ اینم باشه، بعدش میرسیم به آقای صَفر که توی بند یک درباره اش قصیده ای نو گفته اید! احتمالا اون حفره هم استعاره بس شاعرانه از شکم حاج صَفر بوده است، بهرحال بسی مکاشفه کردیم و حظ بردیم... فکر کنم دیگه بسه، درجه تبم روی هزار و سیصد... آخی، خوشحالیدیم که دور شما رو دوستان خوشمزه و خوش بو گرفتند... اون شاهکارتون هم خوشمزه، ای بابا چی دارم میگم، خوش پرداخت بود، اگه اون موقع قرار بود براش کامنت بزارم، میگفتم وای، این دخمرا بزرگ بشن چی میشن!!؟
در مورد همه چیز نظر مبسوط دادیم برویم که حاجتگاه خالی گردیده شده.

Anonyme a dit…

به رفیق قدیمیت یه سری نمی زنی؟
آپدیت شدم...

Anonyme a dit…

سلام
خوب راستش اینجا رو تازه ÷یدا کردم و نتونستم از اولین ها هم بگزرم ار اولین مطلب خوندم و هی حس کردم چقدر با انکه نا اشنایی دوست دارم دوستم باشی
من همسنه کوچولوام

Anonyme a dit…

پس آن وبلاگ هم خیلی تخصصی و آموزنده بوده. البته یک مشورتی با نازلی جان هم داشته باشید تخصصی تر و آموزنده تر هم میشود به جان خودم.

Anonyme a dit…

ghanadi-ye Lord tu karimkhan?! areh! vaghean movafegham!

Anonyme a dit…

آخی! چه صميمی:* آخريه رو می گم...:)